چه کسی به آن جوان یاد داد کودک کار را داخل سطل زباله بیندازد؟
در همین زمینه
وقتی سران قوا تصویب می کنند که قیمت بنزین سه برابر شود تا بتوانند به ۶۰ میلیون ایرانی یارانه دهند، یعنی اعتراف به این که چنان جامعه ای ساخته ایم که همین الان سه چهارمش “نیازمند” هستند. واقعاً دست مریزاد به این مدیریت و مردم داری!
عصر ایران؛ جعفر محمدی – چندی پیش ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد که در آن جوانی یک کودک کار زباله گرد را داخل سطل آشغال کنار خیابان می اندازد و با خنده از او دور می شود!
انتشار این فیلم، واکنش های منفی زیادی در جامعه داشت و بسیاری از آن جوان به زشتی و از این اتفاق به عنوان نشانه ای از مرگ اخلاق در جامعه یاد کردند.
من نیز با این قضاوت ها موافقم؛ کسی که کودک فقیر زباله گردی را داخل سطل آشغال می اندازد و فاتحانه می خندد، حتماً دچار بحران اخلاق است و این کار او در کنار هزاران اتفاق دیگری که هر روز در کشور می افتد، نشان می دهد که ما، واقعاً در دوران سقوط اخلاقی زندگی می کنیم.
اما می خواهم از زاویه ای دیگر به این ماجرا نگاه کنم و حرف آخر را همین اول می گویم: آن کودک کار زباله گرد را ما به داخل سطل آشغال انداختیم. به آن جوان نیز ما یاد دادیم که چنین شوخی مشمئز کننده و موهنی انجام دهد.
” ما ” ؟ ما یعنی منِ رسانه که به جای پرداختن به مسائل مهم جامعه درگیر این هستم که کی چی گفت و کجا رفت و پیگیر خاله زنک بازی های سیاسی ام؛ یعنی صدا و سیمایی که با پول تک تک مردم اداره می شود و دغدغه اش این است که به قابلمه فروشان و موسسات کنکور و … آنتن بفروشد و پول دربیاورد و خرج برنامه های جناحی تفرقه افکن کند.
ما یعنی مجلسیانی که از فقر مردم برای خود رأی ساختند و وقتی روی صندلی های سبز و نرم وکالت نشستند، یادشان رفت که وکیل همه مردم و از جمله کودکان کارند و چون یادشان رفت، با لکسوس فلان سرمایه دار به گمرک رفتند تا پیگیر کار او باشند و در مجلس نیز درگیر نطق های بی حاصل و شعار و بی حاصلی شدند.
ما یعنی شورای نگهبانی که بسیاری از افراد کارآمدی را که می توانستند نمایندگان خوبی برای مردم در کسوت ریاست جمهوری و مجلس باشند رد صلاحیت کرد تا جامعه از تخصص و توان آنها محروم بماند و کار بیفتد دست افرادی که از فیلترهای عجیب و غریب این شورا می گذرند و نتیجه اش را هم که می بینیم.
ما یعنی روحانیونی که با شهریه حاصل از خمس مسلمانان، در حوزه های علمیه درس خواندند تا مبلّغ دین خدا و منادی اخلاق شوند ولی بعد از معمم شدن، به جای منابر و مساجد، از این اداره و آن سازمان سر درآوردند و پشت میز نشین شدند و درگیر کارهای اداری و سیاست بازی.
ما یعنی نهادهای فرهنگی که هر سال در فصل بودجه هزاران میلیارد از پول بیت المال را می بلعند تا فرهنگ جامعه را ارتقاء دهند و هیچکدام شان نیز در قبال انحطاط فرهنگی آشکاری که دچارش هستیم، پاسخگو نیستند.
ما یعنی دولتمردانی که به جای خدمت به مردم خادم جیب خود و اطرافیان خود هستند و پست های پر آب و نان را چون غنائم جنگی بین خودشان تقسیم می کنند و بعد صدایش درمی آید که داماد فلان وزیر فلان قدر خورد و دختر دولتمردی دیگر متهم است به حیف و میل فلان رقم نجومی.
ما یعنی قوه قضائیه ای که برای سال ها، دست راست رئیس سابق اش کسی بود که بعدها معلوم شد بزرگ ترین کار چاق کن دستگاه قضایی بود و کوچکترین رشوه هایش در حد ویلاهای آنچنانی بود.
آن جوان نادان که کودک کار را داخل سطل زباله افکند، نه از مریخ آمده بود و نه از آمریکا و اروپایی که رسانه مثلاً ملی مان هر روز از فروپاشی شان می گوید. آن جوان و میلیون ها جوان دیگر ایران امروز، محصول آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما و سایر رسانه ها، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه های علمیه و روحانیت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز نتیجه عملکرد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همه ارکان حکومت هستند.
وقتی فلان مدیر عالیرتبه یا فلان روحانی به راحتی آب خوردن دروغ می گوید از یک جوان ناامید و سرخورده چه انتظاری داریم برای رعایت اخلاق؟ به خدا قسم که بداخلاقی های سیاسیون ما، بسیار چندش آور تر از کار این جوان نادان است ولی یقه سفیدها خوب بلد هستند بوی بد کارهایشان را چگونه با ادکلن های ریا و تظاهر بپوشانند و طلبکار هم بشوند.
اگر امروز کودکان زیادی در کشور به جای تحصیل و لذت بردن از دوران بی تکرار کودکی، کار می کنند و داخل سطل زباله دنبال ضایعات قابل بازیافت و حتی غذا میگردند، تقصیر همه ماست و هر که از ما قدرت بیشتری دارد، حتماً مسؤولیت بیشتری هم دارد. هم از این رو حسن روحانی که دولت را در دست دارد، از آن کارمند ساده دولت که کار ارباب رجوع را امروز و فردا می کند، بیشتر مقصر است.
وقتی سران قوا تصویب می کنند که قیمت بنزین سه برابر شود تا بتوانند به ۶۰ میلیون ایرانی یارانه دهند، یعنی اعتراف به این که چنان جامعه ای ساخته ایم که همین الان سه چهارمش “نیازمند” هستند.
واقعاً دست مریزاد به این مدیریت و مردم داری!
هم آن کودک کار و نظایر او را “ما” به وجود آورده ایم و به سطل زباله افکنده ایم و هم آن جوان نادان محصول نادانی جمعی همه “ما”ست که فرموده اند “الناس علی دین ملوکهم”.
انتشار این فیلم، واکنش های منفی زیادی در جامعه داشت و بسیاری از آن جوان به زشتی و از این اتفاق به عنوان نشانه ای از مرگ اخلاق در جامعه یاد کردند.
من نیز با این قضاوت ها موافقم؛ کسی که کودک فقیر زباله گردی را داخل سطل آشغال می اندازد و فاتحانه می خندد، حتماً دچار بحران اخلاق است و این کار او در کنار هزاران اتفاق دیگری که هر روز در کشور می افتد، نشان می دهد که ما، واقعاً در دوران سقوط اخلاقی زندگی می کنیم.
اما می خواهم از زاویه ای دیگر به این ماجرا نگاه کنم و حرف آخر را همین اول می گویم: آن کودک کار زباله گرد را ما به داخل سطل آشغال انداختیم. به آن جوان نیز ما یاد دادیم که چنین شوخی مشمئز کننده و موهنی انجام دهد.
” ما ” ؟ ما یعنی منِ رسانه که به جای پرداختن به مسائل مهم جامعه درگیر این هستم که کی چی گفت و کجا رفت و پیگیر خاله زنک بازی های سیاسی ام؛ یعنی صدا و سیمایی که با پول تک تک مردم اداره می شود و دغدغه اش این است که به قابلمه فروشان و موسسات کنکور و … آنتن بفروشد و پول دربیاورد و خرج برنامه های جناحی تفرقه افکن کند.
ما یعنی مجلسیانی که از فقر مردم برای خود رأی ساختند و وقتی روی صندلی های سبز و نرم وکالت نشستند، یادشان رفت که وکیل همه مردم و از جمله کودکان کارند و چون یادشان رفت، با لکسوس فلان سرمایه دار به گمرک رفتند تا پیگیر کار او باشند و در مجلس نیز درگیر نطق های بی حاصل و شعار و بی حاصلی شدند.
ما یعنی شورای نگهبانی که بسیاری از افراد کارآمدی را که می توانستند نمایندگان خوبی برای مردم در کسوت ریاست جمهوری و مجلس باشند رد صلاحیت کرد تا جامعه از تخصص و توان آنها محروم بماند و کار بیفتد دست افرادی که از فیلترهای عجیب و غریب این شورا می گذرند و نتیجه اش را هم که می بینیم.
ما یعنی روحانیونی که با شهریه حاصل از خمس مسلمانان، در حوزه های علمیه درس خواندند تا مبلّغ دین خدا و منادی اخلاق شوند ولی بعد از معمم شدن، به جای منابر و مساجد، از این اداره و آن سازمان سر درآوردند و پشت میز نشین شدند و درگیر کارهای اداری و سیاست بازی.
ما یعنی نهادهای فرهنگی که هر سال در فصل بودجه هزاران میلیارد از پول بیت المال را می بلعند تا فرهنگ جامعه را ارتقاء دهند و هیچکدام شان نیز در قبال انحطاط فرهنگی آشکاری که دچارش هستیم، پاسخگو نیستند.
ما یعنی دولتمردانی که به جای خدمت به مردم خادم جیب خود و اطرافیان خود هستند و پست های پر آب و نان را چون غنائم جنگی بین خودشان تقسیم می کنند و بعد صدایش درمی آید که داماد فلان وزیر فلان قدر خورد و دختر دولتمردی دیگر متهم است به حیف و میل فلان رقم نجومی.
ما یعنی قوه قضائیه ای که برای سال ها، دست راست رئیس سابق اش کسی بود که بعدها معلوم شد بزرگ ترین کار چاق کن دستگاه قضایی بود و کوچکترین رشوه هایش در حد ویلاهای آنچنانی بود.
آن جوان نادان که کودک کار را داخل سطل زباله افکند، نه از مریخ آمده بود و نه از آمریکا و اروپایی که رسانه مثلاً ملی مان هر روز از فروپاشی شان می گوید. آن جوان و میلیون ها جوان دیگر ایران امروز، محصول آموزش و پرورش، آموزش عالی، صدا و سیما و سایر رسانه ها، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه های علمیه و روحانیت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نیز نتیجه عملکرد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همه ارکان حکومت هستند.
وقتی فلان مدیر عالیرتبه یا فلان روحانی به راحتی آب خوردن دروغ می گوید از یک جوان ناامید و سرخورده چه انتظاری داریم برای رعایت اخلاق؟ به خدا قسم که بداخلاقی های سیاسیون ما، بسیار چندش آور تر از کار این جوان نادان است ولی یقه سفیدها خوب بلد هستند بوی بد کارهایشان را چگونه با ادکلن های ریا و تظاهر بپوشانند و طلبکار هم بشوند.
اگر امروز کودکان زیادی در کشور به جای تحصیل و لذت بردن از دوران بی تکرار کودکی، کار می کنند و داخل سطل زباله دنبال ضایعات قابل بازیافت و حتی غذا میگردند، تقصیر همه ماست و هر که از ما قدرت بیشتری دارد، حتماً مسؤولیت بیشتری هم دارد. هم از این رو حسن روحانی که دولت را در دست دارد، از آن کارمند ساده دولت که کار ارباب رجوع را امروز و فردا می کند، بیشتر مقصر است.
وقتی سران قوا تصویب می کنند که قیمت بنزین سه برابر شود تا بتوانند به ۶۰ میلیون ایرانی یارانه دهند، یعنی اعتراف به این که چنان جامعه ای ساخته ایم که همین الان سه چهارمش “نیازمند” هستند.
واقعاً دست مریزاد به این مدیریت و مردم داری!
هم آن کودک کار و نظایر او را “ما” به وجود آورده ایم و به سطل زباله افکنده ایم و هم آن جوان نادان محصول نادانی جمعی همه “ما”ست که فرموده اند “الناس علی دین ملوکهم”.