عاشقانِ محمدرضا گلزار، اینستاگرام و این نسل غریبه
تحمل این ویدیو تا آخر، آسان نیست. نمیدانم این تصاویر، ساختگی است یا با هدف تبلیغ برای محمدرضا گلزار ساخته شده، هر چه باشد تماشای آن، نه تنها تاثیرگذار و متقاعدکننده نیست که منزجرکننده است.
تماشاگر این حرفهای ساده و سطحی، با این ابراز احساسات اغراقآمیز، شیفته محمدرضا گلزار نمیشود. اما این حرکت در نوع خود، قابل مطالعه است. در فضای سیاسی کشور، از این مرید و مرادبازیها زیاد دیده بودیم، اما حالا و در حالی که گلزار به ۵۰ سالگی نزدیک میشود، نمایش عشق شورانگیز دخترانی که میتوانند جای فرزند او باشند، چه معنایی دارد؟
محمدرضا گلزار، بازیگری پولساز است. چند بازی خوب در کارنامهاش دارد، به شهادت «بوتیک» (حمید نعمتالله) و «آتش بس» (تهمینه میلانی)، بازیگر مستعدی است. با وجود، اغلب تجربههای شکست خورده در سالهای اخیر، جایگاه او به عنوان بازیگر پولساز و ستاره، در سینمای ایران مهم بوده است. چند سال است نسل تازهای از بازیگران، حتی در جذب مخاطب از او پیشی گرفتهاند، اما گلزار همچنان محبوب است. بیش از همه اینها، گلزار، به شهادت آنهایی که او را میشناسند و مراودهای داشتهاند، هنرمندی محترم و مردمی است. اما به نظر میرسد مثل اغلب بازیگرها، مشاوران خوبی ندارد و به دام افرادی افتاده که از این نسخهها به بسیاری از بازیگرها تجویز میکنند و با اجرای شوهای سطحی و کودکانه، از تاثیر بر افکار عمومی، جوسازی و تاثیرگذاری صحبت میکنند. متاسفانه اینستاگرام، این فرصت را فراهم کرده که بسیاری در کسوت مشاور رسانهای، مسئول تبلیغات و عناوینی از این دست، محتواهایی تولید کنند که قرار است به جذب مخاطب، فروش و شکلدهی موجهای مختلف در جامعه کمک کند. هیچ بررسی علمی درباره موفقیت این ویدیوها، وجود ندارد اما نمیشود از تاثیر مخرب آنها غافل شد. هر چند باور این که نسل امروز و دختران دبیرستانی، این روزها آنقدر شیفته گلزار باشند که دنیا را بدون او تصور نکنند، کمی سخت است، اما دریغآور است که بخشی از نوجوانان و جوانان این سرزمین، تا این حد سطحینگر و احساساتی هستند. سن بلوغ، سن احساسات افسارگسیخته و تجربهگری است، اما سوق دادن نوجوانان به چنین دیدگاه و عواطفی، خطای بزرگی است. اگر پشت انتشار این تصاویر، محمدرضا گلزار باشد، تاسفآور است که بازیگر سینمای ایران، برای نمایش محبوبیت خود دست به چنین خودویرانگری زده و با تحریک احساسات نوجوان و جوانان کم سن و سال، به دنبال نمایش محبوبیت است.
من، سلبریتیستیز نیستم و گمان نمیکنم همه بازیگرها، فرصتطلب و بیدانشند. بازیگرها، مثل همه اصناف و اقشار، نقاط قوت و ضعف دارند. آنها مثل هر شهروند دیگری، مثل انبوه ایرانیانی که در شهر و روستا، به وسیله گوشی همراهشان و اینستاگرام، صاحب رسانه شده و محتوا تولید میکنند، میتوانند در هر موضوعی اظهارنظر کرده یا محتوا تولید کنند. بعضی دوست دارند مقابل دوربین، آواز بخوانند. بعضی دیگر ما را به مشارکت در انتخابات یا تزریق واکسن ایرانی دعوت میکنند، بعضی برایمان نسخههای انگیزشی میپیچند و … این، ما مخاطبان و تماشاگران این صحنهگردانی هستیم که بر اساس معیار و سلیقه خود، انتخاب میکنیم. اما دختران نوجوان و در سن بلوغ، این پختگی را ندارند که بدانند بزرگترین ستارههای ورزش، موسیقی و سینما، ارزش این را ندارند که آدمی رویاهایش را بفروشد. دنیا، بدون حضور انسانهایی بزرگ، مشهور و محبوب با دستاوردهایی درخشان و به یادماندنی ادامه یافته و چرخ فلک، چرخیده است.
سالها پیش گزارشی از حضور میشل اوباما در یک دبیرستان دخترانه در آمریکا دیدم. بانوی اول، در گفتوگوی بیواسطه با دختران نوجوان با اشاره به نقشی که آنها در آینده باید به عنوان یک زن- مادر بازی کنند، از آنها خواست درس بخوانند، تجربه کنند و برای مبارزه برای عدالت و برابری بکوشند. به آنها امید داد، اما تاکید کرد برای ساختن فردای بهتر، نیازمند دختران و زنانی شجاع و مقتدر هستند که با دشواریهای زندگی مقابله و جایگاه واقعی زن در جامعه را تعریف کنند.
در مستند تماشایی «جایی برای فرشتهها نیست» (سام کلانتری)، مربی فرانسوی تیم هاکی دختران، از آنها میخواهد مهربانی ذاتیشان را کنار گذاشته، جنگنده و مبارز باشند و مربی ایرانی به دختران جوان گوشزد میکند داخل زمین برای رویایشان بجنگند.
ما و دختران و زنان ایرانی، به چنین تصور و دیدگاهی نیاز داریم؛ تصور دنیای بدون محمدرضا گلزار و اشک ریختن برای آن، دردی از دخترانی که در کودکی و نوجوانی به خانه بخت میروند، دخترانی که توسط پدر یا همسرشان کشته میشوند یا انبوه دختران نوجوانی که بدون درک واقعیت زندگی، قربانی تصور مردسالار از زن زیبا، زن دلفریب و زن دوست داشتنی میشوند و این روزها اغلب آنها را در خیابان، پارک و فضاهای عمومی میبینیم، درمان نمیکند.
۵۷۵۷