برخی خوانندگان پاپ، شعر مولانا را دامبول دامبول می‌خوانند

 

نوشین عقیقی، آهنگساز و نوازنده اعتقاد دارد، ادبیات موسیقی ایرانی بسیار ضعیف شده و به سطح رسیده است. او تأکید می‌کند کارهایی هم که در موسیقی پاپ با شعرهای مولانا و حافظ بیرون می‌آیند، عمق ندارند و زود فراموش خواهند شد.

از کودکی به فراگیری ادبیات فارسی و موسیقی ایرانی پرداخته است. شعر را نخست از پدرش، هوشنگ عقیقی (همایون کرمانشاهی) فرا گرفت و سپس از چشمه ادبیات کهن سیراب شد. سه تار، دف، تمبک و تنبور را به دست گرفت و نزد استادان به‌نامی چون البرزی، احمد عبادی، داریوش طلایی، خلیفه میرزا آغه‌غوثی، ناصر فرهنگ‌فر، شاهرخ حسینی و … آموزش دید.

از اوایل دهه ۷۰ خورشیدی، با باز شدن فضای کار موسیقی، به انتشار آلبوم و اجرای کنسرت پرداخت. با دو گروه «خجسته» به سرپرستی سوسن اصلانی و «یاران» به سرپرستی افلیا پرتو (از ۱۳۷۹ تا سال ۱۳۹۱) همکاری کرد، ولی هم‌زمان، جمع موسیقایی خود را نیز بنیان گذاشت.

از سال ۱۳۷۵، گروه «یاوران» را شکل داد و کنسرت‌هایی را در ایران و خارج از کشور روی صحنه برد. تا کنون سه آلبوم «بداهه نوازی دف»، «یاد باران» و «بوی باران» را منتشر و کتاب‌های «سی‌پاره: سی قطعه برای دف»، «دستان حقانی» و «سماع باران» را تالیف و چاپ کرده است.

این روزها اگرچه دیگر میلی به اجرای کنسرت ندارد، ولی همچنان و با جدیت، در حال تألیف و تدریس است. نخستین پرسش ما از او، درباره همین قهر چند ساله‌اش از صحنه بود.برخی خوانندگان پاپ، شعر مولانا را دامبول دامبول می‌خوانند|خبر فوری

گفت‌وگوی ما با نوشین عقیقی، آهنگساز، نوازنده و مدرس موسیقی ایرانی را بخوانید.

آخرین کنسرت شما، مهر ۱۳۹۴ بود که گروه یاوران را در فرهنگسرای نیاوران روی صحنه بردید. بیش از ۵ سال گذشته است، چرا دیگر اجرا نرفتید؟

آن‌قدر سر آن کنسرت در فرهنگسرای نیاوران اذیت شدیم که بدجوری انرژی ما را گرفت. روزی که برای چک کردن صدا به سالن رفتیم، همه چیز خوب پیش رفت، ولی ۱۰ مهر ۹۴ که اجرا داشتیم، واقعا وحشتناک بود. دو ساعت قبل از شروع کنسرت، رفتیم تا در پشت صحنه سالن مستقر شویم که دیدیم هنوز دست گروه تئاتری است که پیش از ما اجرا داشت. کارشان تمام شده بود ولی داشتند عکس یادگاری می‌گرفتند. پس از پافشاری ما، متاسفانه تنها نیم ساعت مانده به اجرا تازه وارد سالن شدیم که صحنه هم هنوز چیده نشده و همه‌چیز به‌هم ریخته بود. بدتر از همه، در برابر خواسته به حق گروه ما، با برخورد بسیار بد مدیر سالن روبه‌رو شدیم.

کارهایی که در موسیقی پاپ با شعرهای مولانا و حافظ بیرون می‌آیند، شاید باعث آشنایی جوانان با این شاعران شوند، ولی عمق ندارند. ممکن است دو سه سال جذابیت داشته باشند، ولی زود فراموش خواهند شد

در واقع زمانی که ما باید اجرا را آغاز می‌کردیم، تازه رفتیم روی صحنه. کنسرت با دو ساعت تاخیر شروع شد. در آن اجرا، خواننده اصلی، آقای فرهاد رشیدی بود که گروه با ایشان همخوانی هم داشت و من که دستانم می‌لرزید و استرس زیادی کشیده بودم، حتی شعر مولانا را اشتباه خواندم.

بعد از آن کنسرت، عطای اجرای صحنه‌ای را به لقایش بخشیدم و بیشتر وقتم را گذاشتم روی آموزش و تالیف درباره ساز تنبور.

یعنی در هیچ شرایطی دیگر به صحنه برنمی‌گردید؟

صحنه دیگر مال ما نیست، مال یک سری موزیسین‌های جوان است. این روزها ادبیات ما خیلی ضعیف شده و به سطح رسیده است و دیگر از شعر مولوی و حافظ خبری نیست. جوان‌ها حوصله اجراهای عرفانی بر اساس شاعران به‌نام ایران را ندارند.

ولی کسانی مثل محسن چاوشی در موسیقی پاپ، سراغ شاعرانی چون مولانا رفته‌اند.

این کارها عمق ندارند. ممکن است دو سه سال جذابیت داشته باشند، ولی فراموش خواهند شد.

اصولاً با مولاناخوانی و حافظ‌خوانی در موسیقی پاپ موافق هستید یا نه؟

ممکن است باعث شود جوانان با شعر مولانا آشنا شوند، ولی با ارتباطی که با هنرجویان و اهالی جدی موسیقی دارم، می‌بینم این قطعات را دوست ندارند. این‌جور کارها ماندگار نیستند، کدام یک از این‌ خواننده‌ها مثل خانم خاطره پروانه که من افتخار همکاری با ایشان را در گروه یاران به سرپرستی افلیا پرتو داشتم، روی شعر و موسیقی تسلط دارند؟ ایشان یک دائره‌المعارف موسیقی بود و فقط برای انتخاب شعر، شش ماه کار و بررسی می‌کرد. امروزی‌ها الان کتابی را باز می‌کنند و دامبول دامبول می‌خوانند و برای همین زود فراموش می‌شوند.

حتی کارهای کسی مثل محسن نامجو؟

کارهایش را نمی‌پسندم، ولی آدم باسوادی است. حرف من این یا آن خواننده جوان نیست، در کل نسل امروز، فست فودی است. مادر بزرگ من برای درست کردن کوفته، یک هفته تدارک می‌چید، ولی الان همه چیز تند و سریع شده و برای همین در عرصه موسیقی هم، چیزی در ذهن نمی‌ماند.

برخی خوانندگان پاپ، شعر مولانا را دامبول دامبول می‌خوانند|خبر فوری

چه‌ باید کرد که کارهای امروزی هم مثل قدیمی‌ها ماندگار شوند؟

یک حرکت زیر ساختاری می‌خواهد؛ اول باید ادبیات فارسی را به جوانان خود بیاموزیم که فقط سعدی و حافظ و مولانا نیست و شاعران معاصر خوبی هم داریم. دوم این‌که همه باید از این حالت قهر بیرون بیایند و سکوت خود را بشکنند.

خود شما از قهر درخواهید آمد؟

برای کنسرت نه. ولی برای تولید آلبوم و کار چرا. در همین چند سال هم من قهر نبودم و در حوزه تالیف کتاب و آموزش موسیقی کار می‌کردم.

شما با راه‌اندازی گروه یاوران، نوعی از موسیقی را ارائه کردید که اگرچه ایرانی و سنتی است، ولی وجه عرفانی آن بیشتر به چشم می‌آید و به گوش می‌رسد. چه ویژگی‌هایی، کار سنتی را به سمت اثری عرفانی می‌برد؟

در موسیقی عرفانی، ریتم و شعر خیلی مهم است. شعر باید غالب باشد و همخوانی هم مطرح است. در سه دهه گذشته، همه سعی‌ام بوده که این موسیقی را معرفی کنم.

امروز، چنین آثاری می‌توانند افزون بر ایران، مخاطب جهانی هم پیدا کنند. موافق نیستید؟

حتما هستم. خودم و همکارانم با کنسرت‌هایی که در خارج از کشور دادیم، این را از نزدیک دیدیم.

در خارج از کشور مثل هند، فیلیپین، ونزوئلا و ….، وقتی روی صحنه، دف را برمی‌داشتم، جمعیت می‌رفت روی هوا. یا صدای تنبور، مخاطب را چه ایرانی و چه خارجی، به هم می‌ریخت و می‌ریزد.

این موسیقی جهانی است و فقط به ایران اختصاص ندارد. موسیقی عرفانی سفیر صلح و دوستی و آشتی است.

خب پس چرا کار را ادامه نمی‌دهید؟

چون نگذاشتند و هنوز هم مشکل داریم. شاید برای‌تان عجیب باشد که مثلا نمی‌گذاشتند عنوانِ عرفانی را روی گروه‌مان بگذاریم، یا اولِ اسم کاست بیاید یا کنسرت را با این صفت معرفی کنیم.

در موسیقی عرفانی، ریتم و شعر خیلی مهم است. کلام  باید غالب باشد و همخوانی هم مطرح است. در سه دهه گذشته، همه سعی‌ام بوده که این موسیقی را معرفی کنم. این موسیقی جهانی است و فقط به ایران اختصاص ندارد. موسیقی عرفانی، سفیر صلح و دوستی و آشتی است

از همان سال ۷۵ که گروه یاوران را راه انداختم، محدودیت هم با ما همراه شد. ما چون موسیقی عرفانی کار می‌کردیم و سرپرست گروه زن بود، به ما گفته شد فقط می‌توانیم در سالن فرهنگسرای نیاوران اجرا بگذاریم. در حالی که می‌دیدم چه گروه‌هایی در تالار وحدت روی صحنه می‌رفتند، من فقط می‌توانستم در نیاوران کنسرت بدهم که آخرین بار آن را هم توضیح دادم چه دردسر و رنجی کشیدم.

سال ۷۷، ما «یاد باران» را اجرا رفتیم که به خاطر شعر «باران» خیلی اذیت شدم؛ بارها رفتیم و آمدیم. همان زمان شعری را سرودم که اوج شکوائیه من برای گرفتن مجوز شعر، اجرا، کنسرت و … بود. این شعر بود:

«جرم این است زنم
حکم این است سکوت
دم نزنم
بحث نامحرمی ماهی‌هاست
پس چگونه بروم دل به دریا بزنم
مانده‌ام بین دو احساس غریب
که فراموش شوم یا بروم از وطنم»

مسئله اصلی به نظرم جنسیت بود و هست که نقش مهمی در فرهنگ ما بازی می‌کند. حتی وقتی من، اختراع رطوبت‌گیر دف را ارائه کردم، انتظار حمایت داشتم که پس از ثبت آن، به هیچ وجه صورت نگرفت.

یعنی اگر مرد بود حمایت می‌شد؟

صد درصد. شک نکنید.

این مطالب را هم بخوانید: حرف‌های ناگفته شهرام ناظری در باره موسیقی ایران حرکات آیینی ایران‌زمین، نیایش به درگاه خداست

برگردیم به موسیقی عرفانی. این نوع موسیقی، یک حالی، یک اهلی و یک فضایی می‌خواهد تا درک شود. وقتی شما این را می‌آورید به یک سالن رسمی، بار حسی و معنوی آن کم نمی‌شود؟

ریشه آن حفظ می‌شود و تنها شاخ و برگ تغییر می‌کند. شابد عامه‌پسندتر شود، ولی از جایگاه اصلی‌اش خارج نخواهد شد.

وقتی یک شعری را از مولانا می‌خوانیم، اگرچه درک شما و استاد الهی قمشه‌ای و دکتر کزازی تفاوت می‌کند، ولی اصل همان است.

می‌دانم در این روزهای کرونایی که رفت و آمدها محدود شده است، شما به‌طور جدی در حال تالیف کتاب هستید. برای آخرین پرسش، می‌خواهم بدانم دریافت شما از این شرایط چیست؟

از این کرونا خیلی درس گرفتم؛ آموزگار خوبی بوده است. از این خلوت‌ها و انزوا باید درس بگیرم تا با عشق و محبت بیشتر، دست به دست هم بدهیم و ادبیات و فرهنگ کشورمان را بارور کنیم.

ما خیلی ثروتمند هستیم و متأسفانه گم شده‌ایم و باید خودمان را پیدا کنیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.