پیک موتوری معتاد با بستنی مسموم ،صاحب مغازه را کشت

پیک موتوری معتاد با بستنی مسموم ،صاحب مغازه را کشت

با شکایت مرد جوان، تحقیقات آغاز شد و مأموران پلیس در تحقیق ازمغازه‌دارها، به صاحب یک مغازه بستنی فروشی رسیدند که سرنخ اصلی را در اختیار مأموران قرار داد.

او به مأموران گفت: مدتی است که مردی به‌نام اشکان با فریبرز کار می‌کند. او پیک موتوری است و برای فریبرز جنس می‌آورد و گاهی اوقات اجناسش را جا به جا می‌کند. حتی چندین بار دیده‌ام که شب‌ها پیرمرد را با موتورش به خانه می‌رساند. شب حادثه اشکان به مغازه‌ام آمد و بستنی خرید و به داخل مغازه برد.

او ادامه داد: اواخر شب بود که داشتم مغازه را تعطیل می‌کردم که دیدم چراغ مغازه فریبرز همچنان روشن است. عجیب بود او هیچ وقت تا این موقع شب مغازه‌اش را باز نمی‌گذاشت. وقتی داخل رفتم فریبرز را دیدم که بی‌هوش داخل مغازه افتاده است. خانواده فریبرز نیز مدعی شدند که اشکان مدتی است که برای پدرشان جنس می‌آورده و شب‌ها او را به خانه می‌رسانده است. ولی هیچ کدام از افراد خانواده شماره تماس یا آدرسی از اشکان نداشتند.

مرگ پیرمرد
در ادامه پیرمرد مغازه دار در حالی که هر روز حالش بدتر می‌شد به مأموران گفت که شب حادثه اشکان برایش بستنی برده و او بعد از خوردن بستنی حالش بد شده است. در حالی که تلاش برای دستگیری اشکان ادامه داشت فریبرز در بیمارستان جان باخت. با مرگ وی تحقیقات وارد مرحله جدیدی شد و رسیدگی به پرونده با دستور بازپرس جنایی ادامه یافت.

در حالی که تحقیقات ادامه داشت چند روز قبل کسبه محل با پلیس تماس گرفته و مدعی شدند که اشکان را در اطراف مغازه فریبرز دیده‌اند. بدین ترتیب مأموران راهی محل شده و اشکان را بازداشت کردند. وی در تحقیقات اولیه منکر ماجرا شد، اما بازپرس جنایی دستور تحقیقات درباره علت اصلی مرگ پیرمرد و نقش اشکان در این ماجرا را صادر کرد.
گفتگو با متهم

اعتیاد داری؟
بله، ۱۷ سالی می‌شود که تریاک مصرف می‌کنم و این اواخر هم شیشه مصرف می‌کنم.

شغلت چیست؟
پیک موتوری هستم.

با فریبرز چطور آشنا شدی؟
مدتی قبل در حال عبور از خیابان بودم که او را کنار خیابان دیدم. منتظر ماشین بود. سوارش کردم و به مغازه‌اش رساندم و بعد از آن باهم دوست شدیم. گاهی برایش وسایل می‌خریدم و گاهی بارهایش را جابه‌جا می‌کردم. شب‌ها نیز او را به خانه می‌رساندم.

چرا او را مسموم کردی؟
چند باری برای پیرمرد مواد غذایی و جنس برده بودم و او سه میلیون و پانصد هزار تومان به من بدهکار شده بود. اما برای پرداخت این پول مدام امروز و فردا می‌کرد. بعد از من خواست برایش چند جعبه آبمیوه و نوشیدنی بیاورم، ولی پول آن‌ها را هم نداد. من برای پرداخت پول نوشیدنی‌ها که ۱۳۶ هزار تومان شده بود از خواهرم قرض گرفته بودم. باید به پول‌هایم می‌رسیدم. از مغازه بستنی خریدم و داخل آن قرص بی‌هوشی ریختم. وقتی پیرمرد بی‌هوش شد از مغازه‌اش چند باکس سیگار و پول و گوشی تلفن همراهش را سرقت کردم.

با سیگارها چه کردی؟
سیگارها را فروختم و بدهی‌ام را پرداخت کردم و هزینه مواد مخدرم و کمی هم برای خانه وسیله خریدم.

چه شد که به محل برگشتی؟‌
می‌خواستم ببینم چه اتفاقی برای پیرمرد افتاده است. من قصد قتل او را نداشتم.

 

منبع: خبر آنلاین

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.