درس های رسانه ای از شهادت حاج قاسم سلمانی
در همین زمینه
باید از شهادت سردار سلیمانی فاصله بگیریم تا بتوانیم با قلبی که آرام تر شده، بیشتر و بهتر فکر کنیم؛دولتمردان،سیساتمداران،نظامی ها و… همه باید همه چیز را از چند قدم عقب تر تا همین جایی که این روزها هستیم مرور کنند،نه برای کشف مقصر و مچ گیری بلکه برای اینکه بدانیم کجای راه را اشتباه رفته ایم و برای اینکه یاد بگیریم در موقعیت های مشابه چه باید بکنیم؟
عصرخبر- روح الله رجایی* -شاید اهالی رسانه باید این مرور را زودتر از دیگران آغاز کنند.در مورد زندگی،شهادت و پس از شهادت حاج قاسم چیزهایی هست که باید بیشتر به آنها فکر کنیم. نمره ما – در رسانه ها رسمی و غیر رسمی – درباره حاج قاسم از بروز رسانه ای تا شهادتش قابل قبول است؟
این سوال را هم باید از دستگاه های رسمی،دولتی و حاکمیتی پرسید و هم از فعالان رسانه که چه سهمی در این موضوع داشته اند؟
دشمنی که سحرگاه شنبه حاج قاسم را به شهادت رساند هم سلاح دارد و هم رسانه و اصولا اقدام برای ترور نام حاج قاسم را زودتر از ترور برای خود او آغاز کردند. ماشین رسانه ای دشمن از مدت ها قبل آغاز به کار کرده بود تا در افکار عمومی از حاج قاسم یک جنجگو و جنگ طلب بسازد و راه ترورش را اینطور هموار کند.آن وقت ما در داخل دلخوش بودیم که مورد حاج قاسم دست کم یک نمونه موفق کار رسانه ای است،اما هرگز اینطور نبوده است.پراکنده کارهای انجام شده، محصول اقدامات آتش به اختیار و البته جاذبه شخص حاج قاسم است و در یک داوری منصفانه باید گفت حتی برای حاج قاسم هم کار درست و درمانی انجام نداده ایم.
از زندگی حاج قاسم اگر بگذریم، به گمان من در شهادتش هم کار را درست پیش نبرده ایم.نمی خواهم باز به جان رفقای صدا و سیما غر بزنم،اما ۱۰ ساعت ابتدایی پوشش خبری این حادثه در رسانه ملی را با رسانه های فارسی زبان خارجی مقایسه کنید.البته الان و چندین ساعت پس از انتشار خبر مثل همیشه اوضاع بهتر است و موتور صدا و سیما روشن شده است.شبکه خبر پوشش نسبتا قابل قبولی دارد.اما درباره “زمان طلایی” پس از انتشار خبر چه طور؟ وقتی موضوعی در این اندازه خبری می شود،پرسش های مخاطب تازه شروع می شود؟ حاج قاسم بچه کجا بود؟ واقعا بنا بوده؟ چند سال داشته؟ در جنگ چه می کرده؟ درس خوانده بود؟چند بچه دارد؟ در عراق چه می کرده؟ حاشیه های زندگی اش چه بوده؟
رسانه ای که در همان ساعات این پرسش ها را فهرست کند و پاسخ حداقلی هم بدهد،مخاطب را تا پایان راه همراه خودش کرده است.آن وقت ما هنوز و همچنان بعد از چنین حوادثی برای ساعت ها درگیر کلیشه کهنه “مجری پیراهن مشکی،متن مثلا احساسی و بغض” هستیم. در ساعات نخست برنامه های سیما مهمانی هم اگر دارند به نوعی در حال بازتولید همین کلیشه رسمی و تکراری است.
در برابر مجری های ما که سعی می کنند متن های ادبی را احساسی اجرا کنند، در بی بی سی فارسی کلید عبارت ” قتل هدفمند” را از ادبیات حوزه حقوق بین الملل بیرون کشیده و آن را برجسته می کنند.آنها که ناآرامی های پاریس و لندن را “شورش” و نارآرامی های تهران را “اعتراض” توصیف می کردند،اینبار تروریسم دولت آمریکا را سوار بر نظریه «قتلهای هدفمند دولت آمریکا»، نوعی پاسخ مشروع و ضروری به احتمال ترور جا می زنند.
اینها عناوین تعدادی از برنامه های بی بی سی فارسی هستند که از عصر جمعه تا صبح شنبه از بی بی سی فارسی پخش شده اند:
نام قاسم سلیمانی از چه زمانی بر سر زبان ها افتاد؟
سرتیپ قاآنی کیست و چه سوابقی دارد؟
احتمال جنگ در خاورمیانه چقدر است؟
آیا اقدام آمریکا علیه قاسم سلیمانی قانونی بوده است؟
گزینه های ایران برای تلافی کردن چیست؟
صدای مردم درباره قاسم سلیمانی …
صداو سیمای خودمان چقدر و چه زمانی به این پرسش ها پاسخ داده است؟ اینکه ۴ شهید همراه حاج قاسم که بوده اند، نمی تواند و نباید دستمایه یک مجموعه گزارش جذاب و به موقع شود؟ همه این سوال ها را باید از همه رسانه های رسمی و حتی غیر رسمی دیگر هم پرسید؟ اینکه یاد بگیریم جا نمانیم بسیار مهم است.اینکه ما کنداکتور برنامه مان را با شعر و رباعی خواندن و پخش کردن ” ایران” سالار عقیلی و ” خداحافظ” احسان خواجه امیری پر نکنیم مهم است. اینکه صفحات روزنامه مان کپی پیست مطالب نیمه تولیدی و کلیشه ای خبرگزاری ها نباشد اهمیت دارد. اینکه حواس مان باشد آن سوی ماجرا دشمن در رسانه هایش چه می کند و ما هم کمی بیشتر فکر کنیم ادای دین کوچک ما به نام بلند حاج قاسم خواهد بود.
راه مانده هنوز زیاد است.بی بی سی فارسی که هنوز آسمان و زمین را به هم می دوزد تا در خبرهایش رد ناآرامی های ماه گذشته پاک نشود،موضوع حاج قاسم را حتما به این زودی ها رها نخواهد کرد. آنها تب خبر را جوری که خودشان می خواهند بالا نگه خواهند داشت.ما هم باید به این فکر کنیم که چه طور موضوع را پی بگیریم.نه رهایش کنیم و نه آنقدر کلیشه ای دنبالش کنیم که برای کسی جذاب نباشد.بی هیچ اغراقی درباره حاج قاسم،کسی که سوژه اخبار دنیا شده و شهادتش بر اقتصاد جهانی تاثیر گذاشته آنقدر ظرفیت دارد که ما برای مدت ها بی آنکه در دام کلیشه و تکرار بیفتیم از او و درباره او برنامه بسازیم.
مخاطب درباره حاج قاسم چیزهای زیادی نمی داند و اگر ما روایت درست را برایش ارائه نکنیم،داستان سردار خودش را از رسانه سعودی خواهد شنید.باور کنید یا نه،هنوز کم نیستند عده ای از مردم ما که نمی دانند چرا حاج قاسم باید این همه به عراق می رفت و اصلا آنجا چه کار می کرد؟ درس های رسانه ای شهادت حاج قاسم باید قبل و بیشتر از همه برای مدیران رسانه های رسمی مرور شود،اما هر کسی که به هر نوعی رسانه دارد – حتی یک صفحه شخصی کوچک و ساده- باید به سهم خودش حواسش به این درس ها باشد.حواس مان هست؟!
*روزنامه نگار و فعال رسانه
عصرخبر- روح الله رجایی* -شاید اهالی رسانه باید این مرور را زودتر از دیگران آغاز کنند.در مورد زندگی،شهادت و پس از شهادت حاج قاسم چیزهایی هست که باید بیشتر به آنها فکر کنیم. نمره ما – در رسانه ها رسمی و غیر رسمی – درباره حاج قاسم از بروز رسانه ای تا شهادتش قابل قبول است؟
این سوال را هم باید از دستگاه های رسمی،دولتی و حاکمیتی پرسید و هم از فعالان رسانه که چه سهمی در این موضوع داشته اند؟
دشمنی که سحرگاه شنبه حاج قاسم را به شهادت رساند هم سلاح دارد و هم رسانه و اصولا اقدام برای ترور نام حاج قاسم را زودتر از ترور برای خود او آغاز کردند. ماشین رسانه ای دشمن از مدت ها قبل آغاز به کار کرده بود تا در افکار عمومی از حاج قاسم یک جنجگو و جنگ طلب بسازد و راه ترورش را اینطور هموار کند.آن وقت ما در داخل دلخوش بودیم که مورد حاج قاسم دست کم یک نمونه موفق کار رسانه ای است،اما هرگز اینطور نبوده است.پراکنده کارهای انجام شده، محصول اقدامات آتش به اختیار و البته جاذبه شخص حاج قاسم است و در یک داوری منصفانه باید گفت حتی برای حاج قاسم هم کار درست و درمانی انجام نداده ایم.
از زندگی حاج قاسم اگر بگذریم، به گمان من در شهادتش هم کار را درست پیش نبرده ایم.نمی خواهم باز به جان رفقای صدا و سیما غر بزنم،اما ۱۰ ساعت ابتدایی پوشش خبری این حادثه در رسانه ملی را با رسانه های فارسی زبان خارجی مقایسه کنید.البته الان و چندین ساعت پس از انتشار خبر مثل همیشه اوضاع بهتر است و موتور صدا و سیما روشن شده است.شبکه خبر پوشش نسبتا قابل قبولی دارد.اما درباره “زمان طلایی” پس از انتشار خبر چه طور؟ وقتی موضوعی در این اندازه خبری می شود،پرسش های مخاطب تازه شروع می شود؟ حاج قاسم بچه کجا بود؟ واقعا بنا بوده؟ چند سال داشته؟ در جنگ چه می کرده؟ درس خوانده بود؟چند بچه دارد؟ در عراق چه می کرده؟ حاشیه های زندگی اش چه بوده؟
رسانه ای که در همان ساعات این پرسش ها را فهرست کند و پاسخ حداقلی هم بدهد،مخاطب را تا پایان راه همراه خودش کرده است.آن وقت ما هنوز و همچنان بعد از چنین حوادثی برای ساعت ها درگیر کلیشه کهنه “مجری پیراهن مشکی،متن مثلا احساسی و بغض” هستیم. در ساعات نخست برنامه های سیما مهمانی هم اگر دارند به نوعی در حال بازتولید همین کلیشه رسمی و تکراری است.
در برابر مجری های ما که سعی می کنند متن های ادبی را احساسی اجرا کنند، در بی بی سی فارسی کلید عبارت ” قتل هدفمند” را از ادبیات حوزه حقوق بین الملل بیرون کشیده و آن را برجسته می کنند.آنها که ناآرامی های پاریس و لندن را “شورش” و نارآرامی های تهران را “اعتراض” توصیف می کردند،اینبار تروریسم دولت آمریکا را سوار بر نظریه «قتلهای هدفمند دولت آمریکا»، نوعی پاسخ مشروع و ضروری به احتمال ترور جا می زنند.
اینها عناوین تعدادی از برنامه های بی بی سی فارسی هستند که از عصر جمعه تا صبح شنبه از بی بی سی فارسی پخش شده اند:
نام قاسم سلیمانی از چه زمانی بر سر زبان ها افتاد؟
سرتیپ قاآنی کیست و چه سوابقی دارد؟
احتمال جنگ در خاورمیانه چقدر است؟
آیا اقدام آمریکا علیه قاسم سلیمانی قانونی بوده است؟
گزینه های ایران برای تلافی کردن چیست؟
صدای مردم درباره قاسم سلیمانی …
صداو سیمای خودمان چقدر و چه زمانی به این پرسش ها پاسخ داده است؟ اینکه ۴ شهید همراه حاج قاسم که بوده اند، نمی تواند و نباید دستمایه یک مجموعه گزارش جذاب و به موقع شود؟ همه این سوال ها را باید از همه رسانه های رسمی و حتی غیر رسمی دیگر هم پرسید؟ اینکه یاد بگیریم جا نمانیم بسیار مهم است.اینکه ما کنداکتور برنامه مان را با شعر و رباعی خواندن و پخش کردن ” ایران” سالار عقیلی و ” خداحافظ” احسان خواجه امیری پر نکنیم مهم است. اینکه صفحات روزنامه مان کپی پیست مطالب نیمه تولیدی و کلیشه ای خبرگزاری ها نباشد اهمیت دارد. اینکه حواس مان باشد آن سوی ماجرا دشمن در رسانه هایش چه می کند و ما هم کمی بیشتر فکر کنیم ادای دین کوچک ما به نام بلند حاج قاسم خواهد بود.
راه مانده هنوز زیاد است.بی بی سی فارسی که هنوز آسمان و زمین را به هم می دوزد تا در خبرهایش رد ناآرامی های ماه گذشته پاک نشود،موضوع حاج قاسم را حتما به این زودی ها رها نخواهد کرد. آنها تب خبر را جوری که خودشان می خواهند بالا نگه خواهند داشت.ما هم باید به این فکر کنیم که چه طور موضوع را پی بگیریم.نه رهایش کنیم و نه آنقدر کلیشه ای دنبالش کنیم که برای کسی جذاب نباشد.بی هیچ اغراقی درباره حاج قاسم،کسی که سوژه اخبار دنیا شده و شهادتش بر اقتصاد جهانی تاثیر گذاشته آنقدر ظرفیت دارد که ما برای مدت ها بی آنکه در دام کلیشه و تکرار بیفتیم از او و درباره او برنامه بسازیم.
مخاطب درباره حاج قاسم چیزهای زیادی نمی داند و اگر ما روایت درست را برایش ارائه نکنیم،داستان سردار خودش را از رسانه سعودی خواهد شنید.باور کنید یا نه،هنوز کم نیستند عده ای از مردم ما که نمی دانند چرا حاج قاسم باید این همه به عراق می رفت و اصلا آنجا چه کار می کرد؟ درس های رسانه ای شهادت حاج قاسم باید قبل و بیشتر از همه برای مدیران رسانه های رسمی مرور شود،اما هر کسی که به هر نوعی رسانه دارد – حتی یک صفحه شخصی کوچک و ساده- باید به سهم خودش حواسش به این درس ها باشد.حواس مان هست؟!
*روزنامه نگار و فعال رسانه