از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

بسیاری از مشکلاتی که امروز جوان ایرانی با آن سرکار دارد بیکاری است. بیکاری همچون سرطانی است که می‌تواند تمام بدن که همان جامعه است را درگیر خود کند. جوانی هم که مشغول کار است تمام زندگی‌اش شده است کار. صبح کار، ظهر کار، شب کار. جایی برای تفریح و استراحت نیست. وقتی کار هم […]

بسیاری از مشکلاتی که امروز جوان ایرانی با آن سرکار دارد بیکاری است. بیکاری همچون سرطانی است که می‌تواند تمام بدن که همان جامعه است را درگیر خود کند. جوانی هم که مشغول کار است تمام زندگی‌اش شده است کار. صبح کار، ظهر کار، شب کار. جایی برای تفریح و استراحت نیست. وقتی کار هم باشد تفریح نیست.

مصطفی داننده- جوانی سر در گریبان در سرمای اول صبح تهران در حال پیاده رفتن بود. معمولا گوشه اتوبان جای خوبی برای قدم زدن نیست اما او داشت قدم می‌زد. نگاهش به زمین دوخته شده بود و قدم‌هایش را می‌شمرد گویی اصلا روبرو را نمی‌دید.

جوان دیگری در ایستگاه اتوبوس نشسته بود و منتظر که اتوبوس بیاید و او را که خستگی از چشمانش از چهره‌اش بیرون می‌زد به محل کار ببرد.

هدفون در گوشش بود و آهنگ گوش می‌داد. کاری به اطراف نداشت. اصلا برایش مهم نبود پیرمردی خمیده روبرویش ایستاده است. صندلی به دست آورده بود و دوست نداشت آن را از دست بدهد. شاید آن صندلی دم دست ترین آرزوی محقق شده او بود.

دیگری تند تند در حال مرور درس‌هایش بود. می‌خواند، می‌خواند و می‌خواند شاید به این امید که بعد از این همه خواندن به شغل خوبی برسد. از آن سو جوان سربازی که درجه‌هایش می‌گفت فوق لیسانس دارد با کنایه به جوان درس خوان ما گفت:« زیاد حرص نخور این همه بخونی، بخونی و بخونی تازه میشی مثل من باید ۲۴ ماه بری سربازی بعد در به در دنبال کار باشی» حرص نخور داداش گلم.

اینها داستان نیست. هر روز این صحنه‌ها و مشابه این رفتارها را در سطح شهر می‌بینم. تهران، مشهد، اصفهان و بوشهر هم ندارد. جوانان ایران با آینده‌ای مبهم روبرو هستند.

جوان کار می‌خواهد. درد امروز جوان ایرانی بیکاری است. کار نباشد، بی‌حوصلگی هست. اعتیاد هست. فساد هست. سرکوفت هست. افسردگی هست.

بسیاری از مشکلاتی که امروز جوان ایرانی با آن سرکار دارد بیکاری است. بیکاری همچون سرطانی است که می‌تواند تمام بدن که همان جامعه است را درگیر خود کند.

جوانی هم که مشغول کار است تمام زندگی‌اش شده است کار. صبح کار، ظهر کار، شب کار. جایی برای تفریح و استراحت نیست. وقتی کار هم باشد تفریح نیست. کار می‌کنند تا بتوانند خانه‌ای بخرند، ماشینی تهیه کنند که شاید وقتی پیر شد زندگی راحت‌تری داشته باشد.

در این میان البته باید بگوییم که تفریح چندانی هم وجود ندارد. در تهرانی که پایتخت ایران است. تفریح یک جوان، سینما رفتن، قلیان کشیدن، احتمالا پارک رفتن و دور دور کردن است و وای به حال دیگر شهرهای ایران که سینما و پارک مناسبی هم ندارند.

به قول قیصرامین پور عزیر:

« ای کاش جای این همه دیوار و سنگ/ آیــیـنـه بـــود  و آب و کـــــمی پنجره»

جوان امروز ایرانی هزار مشکل دارد و در میان این کوه مشکلات عده‌ای به جای اینکه فکر کنند چه فکری کنیم به حال زار این جوانان، سعی می‌کنند تفریح‌های کوچک این نسل را هم بگیرند. شاید باور نکنید همین تلگرام بخشی از تفریحات جوانان ایرانی بود. فیلتر این پیام رسان همین تفریح را هم از این بخش از جامعه گرفته است.

می‌دانم درد است که یک جوان تفریحش رفتن به فضای مجازی باشد اما چه می‌شود کرد، جامعه به سمتی رفته است که اینگونه شده است.

باید گفت وضع دختران کمی بدتر از پسران است. پسران حداقل می‌توانند به ورزشگاه بروند و کمی داد بزنند و انرژی خود را خالی کنند. دختران بسیار محدود تر از پسران هستند.

بیایید لطفا فکری حال به جوان کشور کنیم. نگارنده نیز جز همین دسته تعریف می‌شود. جوانی که نگران آینده خود است.

حال این بیت شهریار شبیه به زندگی ما و جوانی است.:

«از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام/ شرمنده ى جوانى از این زندگانیم

منبع: عصر ایران

نظرات بسته شده است.