خاطره هاشمی از بهشتی، تخیلی بود

در همین زمینه هشدار سازمان زمین‌شناسی درباره فرونشست زمین در ایران ۱۰ مهر ۱۴۰۰ تنش آبی در ۳۰۰ شهر کشور/ وضعیت بحرانی در تابستان ۱۴۰۰ ۷ تیر ۱۴۰۰ خاطره شهید بهشتی زاییده ذهن من است. فکر کردم فضای اتهامی که آقای هاشمی با آن درگیر بودند را چطور بیان کنم و این بخش به خاطرم […]

خاطره شهید بهشتی زاییده ذهن من است. فکر کردم فضای اتهامی که آقای هاشمی با آن درگیر بودند را چطور بیان کنم و این بخش به خاطرم رسید.

منوچهر محمدی تهیه کننده فیلم تبلیغاتی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ برای اولین بار مطرح کرد که خاطره مطرح شده از سوی هاشمی از زبان شهید بهشتی را غیرواقعی و زاییده ذهنی او بود.

به گزارش عصرایران، متن کامل مصاحبه روزنامه شرق با منوچهر محمدی به این شرح است:

برای خواندن این مصاحبه به مرور یکی از جنجالی‌ترین انتخابات بعد از انقلاب نیاز است؛ نهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال ۱۳۸۴. این آخرین انتخابات ریاست‌جمهوری است که مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی مجال شرکت در رقابت آن را پیدا می‌کند و البته پیروز بیرون نمی‌آید.

سال ۸۴ آخرین سال دولت سیدمحمد خاتمی بود و فرد دیگری باید سکان دولت را در دست می‌گرفت. فضای سیاسی به نفع اصلاح‌طلبان نبود و شاید همین باعث شد افراد زیادی از هر طرف و جناحی برای کاندیداتوری در انتخابات آن سال ثبت‌نام و از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند.

از آیت‌الله هاشمی گرفته تا علی لاریجانی و محمدباقر قالیباف در این انتخابات حضور داشتند. اصلاح‌طلبان هم با مهدی کروبی و مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده آمده‌ بودند که در انتها محمود احمدی‌نژاد به‌عنوان ششمین رئیس‌جمهوری ایران انتخاب شد.

اما بهانه مصاحبه ما با «منوچهر محمدی»، تهیه‌کننده معروف و معتبر سینما، اتفاقاتی که در فضای سیاسی آن انتخابات افتاد نیست. منوچهر محمدی که در کارنامه تهیه‌کنندگی خود فیلم‌های جذاب و مهمی چون «بازمانده» و «مارمولک» را دارد، نشان داده که به روایت زندگی روحانیون نیز علاقه‌مند است و این علاقه او در فیلم‌های «زیر نور ماه» و «طلا‌و‌مس» و «فرشته‌ها با هم می‌آیند» دیده می‌شود.

محمدی در آن سال، فیلم تبلیغاتی مرحوم هاشمی‌ رفسنجانی را به کارگردانی «کمال تبریزی» تهیه کرد. فیلمی خوش‌ساخت با نام «در دل لعل» که با یک جست‌وجوی ساده در اینترنت قابل مشاهده است. قصه این فیلم با تردید مردی برای انتخابات ریاست‌جمهوری آغاز می‌شود. این نزدیک‌ترین اتفاق به روزهای سخت و پرالتهاب آیت‌الله در انتخابات سال ۸۴ است.

محمدی در این مصاحبه می‌گوید این فیلم را نه برای انتخابات که برای شخص هاشمی‌رفسنجانی ساخته بود تا مانند آینه‌ای در جلوی روی او قرار دهد. اتفاقی که افتاد و پسر مرحوم آیت‌الله نقل کرده که پدرم این فیلم را وصیت‌نامه خود می‌دانست. منوچهر محمدی در این مصاحبه، شیوه و مراحل ساخت فیلم و همچنین نحوه حضور هاشمی‌رفسنجانی در آن را بازگو می‌کند. قبل از خواندن این مصاحبه پیشنهاد می‌کنیم این فیلم نیم‌ساعته را نیز ببینید.

‌بد نیست صحبت را از اینجا شروع کنیم؛ در انتخابات سال ۸۴، فضای سیاسی کشور به گونه‌ای بود که اصلاح‌طلبان نامزدهای خود را داشتند که اتفاقا آیت‌الله هاشمی جزء آنها نبود. چطور شما به‌سمت ساخت فیلم تبلیغاتی ایشان رفتید؟

بله. با توجه به اینکه ما در سال ۷۶ فیلم انتخاباتی آقای خاتمی را ساخته بودیم، طبعا بین دوستانی که جزء مشاوران ایشان بودند و دوستانی که به اصلاح‌طلبی مشهور هستند، شناختی نسبی از من وجود داشت. زمانش خاطرم نیست، اما روزی بود که برای انجام کاری به بنیاد فارابی رفته بودم، با من تماس گرفتند که دوستان گروه مشاوران و گروه راهبردی اصلاح‌طلب، می‌خواهند بنده را ببینند. طبیعتا حدس زدم که موضوع چیست و سعی کردم به‌نوعی طفره بروم، اما دوستان اصرار کردند. در نهایت قرار شد ناهاری باهم بخوریم و دیدار کوتاهی داشته باشیم. در آن جلسه شروع کردند با مقدمه طولانی از این صحبت کردند که تصمیم بر این است آقای مصطفی معین به عنوان کاندیدای ریاست‌‌جمهوری اصلاح‌طلبان معرفی شود.

من آدمی هستم که راحت حرفم را می‌زنم و وابستگی سیاسی به هیچ یک از جناح‌ها به معنی تعریف‌شده‌اش ندارم، آدم سیاست‌مدار یا اهل سیاست به معنی متداول کلمه هم نیستم، ولی باید نکته‌ای از شرایط آن زمان برای ثبت در تاریخ بگویم. تصمیم اشتباه این دوستان در آن زمان مملکت را به عقیده من سال‌ها عقب برد. جدا از اثراتی کلی که در حوزه مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داشت، سقوط مبانی اخلاقی که با آمدن احمدی‌نژاد و فرهنگی که او با خودش آورد،

از آسیب‌هایی بود که سال‌ها گریبان ما را خواهد گرفت. از اینجا به شرایط انتخابات سال ۸۴ برمی‌گردم؛ در آن جلسه به دوستان اصلاح‌طلب متذکر شدم که یک اشتباه استراتژیک و کلی انجام می‌دهید و من به‌عنوان یک آدم اهل رسانه می‌گویم با وجود اینکه آقای معین بسیار انسان خوب و نازنینی هستند، اما اساسا ایشان شرایط ریاست جمهوری را ندارد. حتی تعبیری به کار بردم که کمی تلخ و گزنده بود، گفتم شما از سر لجبازی با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی این کار را انجام می‌دهید. در‌حالی‌که اگر بخواهیم با مفاهیم علم سیاست نگاه کنیم منطقی است که در این شرایط آقای هاشمی به لحاظ پیشینه، سابقه و جایگاهش رأی بیاورند.

متأسفانه دوستان در آن جلسه با ادبیاتی درباره ایشان صحبت کردند که از نظر من ادبیات عقلانی نبود و بیشتر احساسی بود و حس کردم ناشی از یک‌جور لجبازی سیاسی باشد. به‌هر‌صورت سعی کردم به‌زعم خودم مطالب را به دوستان بگویم اما خب آنها تصمیم‌شان را گرفته بودند. بنده بعد از ساعاتی بحث و گفت‌وگو صراحتا گفتم فیلمی برای آنها نخواهم ساخت و علاقه‌ای هم به انجامش ندارم.

ضمن اینکه وقتی ما به‌عنوان فیلم‌ساز قصد انجام کاری داریم، طبعا باید با آن سوژه ارتباط حسی و عاطفی هم برقرار کنیم و باورش داشته باشیم که بتوانیم آن را به دیگران بباورانیم. آن جلسه با مخالفت من تمام شد اما از طرف آقایان به این شکل که حالا شما باز هم فکر کنید خاتمه یافت.

البته این را اضافه کنم، بعد از اینکه انتخابات ریاست‌جمهوری به دور دوم کشیده شد، جمعی از همان دوستان را که در آن جلسه حضور داشتند، در خیابان ولیعصر دیدم که چهارپایه‌ای گذاشته بودند و تبلیغ آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را می‌کردند که این موضوع دست‌کم برای من به‌عنوان یک تجربه سیاسی خیلی تلخ بود. خاطرم هست ۱۰، ۱۵ روز بعد از آن جلسه بود که پسر آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی با من تماس گرفت که می‌خواهد من را ببیند که باز هم حدس زدم موضوع چیست.

‌پس پیشنهاد ساخت فیلم از سوی خانواده آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی مطرح شد.

بله؛ پسر ایشان تماس گرفت و خواست جلسه‌ای داشته باشیم. گفتند با افراد مختلفی صحبت کردیم، اما ترجیح ما این است که فیلم تبلیغاتی را شما کار کنید.

‌دلیلش را هم گفتند؟

احساسم این بود که به دلیل سوابق و کارهایی که انجام داده بودم و نوع شناختی که به مسائل اجتماعی و فرهنگی در حد بضاعت خودم داشتم، این پیشنهاد را کردند، شاید هم به گوششان رسیده بود من در آن جلسه چه حرف‌هایی زده‌ام. برای ساخت فیلم ابراز تمایل کردم. حسی غریزی من را به ساخت فیلم تشویق کرد. به‌عنوان یک شهروند درباره برخی سیاست‌های مرحوم هاشمی نقدهای شخصی خودم را داشتم، ولی به‌هر‌حال نسل ما نسلی بود که انقلاب را با هاشمی شناخت. یادم نمی‌رود خطبه‌های نمازجمعه ایشان از شلوغ‌ترین خطبه‌های نمازجمعه در دانشگاه تهران بود. ایشان خطیب توانایی بودند، خیلی خوب مسائل را تشریح می‌کردند و در بسیاری از موقعیت‌های کلیدی جنگ و انقلاب حضور داشتند. در حقیقت علاقه‌ای از سوی من به ایشان وجود داشت.

‌پیشنهاد ساخت فیلم از طرف کدام پسر آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی مطرح شد؟

مهدی؛ اساسا در فرایند آن انتخابات فقط مهدی هاشمی حضور پررنگ، جدی و جلوی‌صحنه‌ای داشت. طبعا ایشان هم با گروهی از مشاوران و همکاران کار می‌کرد. اولین چیزی که به ایشان گفتم، این بود که من هاشمی‌ای را که دوست دارم می‌سازم. بی‌تعارف بگویم برای اولین‌بار دوست داشتم خود آقای هاشمی را یاد آقای هاشمی بیاورم. واقعا به‌عنوان فیلم تبلیغاتی به این ماجرا نگاه نمی‌کردم.

‌پس در حقیقت قصد داشتید یک فیلم برای شخص ایشان بسازید.

بله و البته در ابعادی هم یاد مردم بیندازم که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی واقعی چه‌کسی می‌تواند باشد. آن زمان، یعنی در سال ۸۴، فکر کردم شاید اگر برخی از این حواشی کنار برود و به‌اصطلاح فرصت دوباره‌دیدن فراهم شود، مرحوم هاشمی نیز می‌تواند در برخی مسائل نسبت به خودش بازنگری داشته باشد. عجیب بود که موافقت کردند. آنها پرسیدند چه شرایطی باید فراهم شود؟ گفتم اتفاقا کار عجیب‌و‌غریبی قرار نیست صورت بگیرد؛ می‌خواهم یک فیلم ساده از آقای هاشمی بسازم.

‌از ابتدا در ذهن شما بود که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در فیلم حضور داشته باشند؟

درباره شاکله اصلی فیلم فکر کردم، اینکه چطور باید ساخته شود. بنابراین عناصر اصلی فیلم را روی کاغذ آوردم، اما طبعا من فقط تهیه‌کننده کار بودم و برای کارگردانی فیلم از آقای کمال تبریزی خواهش کردم بیایند که پذیرفتند. قرار ما هم این شد که فیلم ساده و جذابی را روایت کنیم.

‌اتفاقا باقی کاندیداها در انتخابات سال ۸۴ فیلم‌هایی ساختند که سادگی فیلم شما را نداشت.

بله، اما من قصد داشتم یک فیلم ساده که ارتباط عاطفی، حسی و دلی با مخاطبش برقرار کند برای آقای هاشمی بسازیم. برای این فیلم سناریویی نداشتیم؛ قصد داشتیم یک‌سری پلان از ایشان بگیریم، اصطلاحا در کار سینما به آن «شات‌لیست» می‌گویند که لزوما هیچ نوع ارتباط معنایی با همدیگر نباید داشته باشند؛ مثلا جزء شات‌لیست‌های من این بود که به آقای تبریزی گفتم یک سکانس از آقای هاشمی با همسرشان داشته باشیم، اما اینکه حس خروجی بعد از نریشن، صدا، موسیقی و کلام چه شود برای خودم هم به‌وضوح مشخص نبود، اما قصدم از این پلان این بود که از نگاه شخص آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، جایگاه زن را نشان بدهم. در این فیلم نخستین‌بار بود که آقای هاشمی را با همسرشان می‌بینیم. بنابراین این تصویر، هم تازگی داشت و هم مفهومی را که مدنظرمان بود، می‌رساند، البته یک اصل کلی دیگری هم داشتم و آن این بود که کسی در این فیلم خیلی حرف نزند و فکر کردم حتما آقای هاشمی در فیلم باشد که مانند یک بند تسبیح این بخش‌های مختلف را به هم مرتبط کند. با توجه به مشغله‌هایی که ایشان داشتند، چیزی حدود یک هفته تا ۱۰ روز فیلم‌برداری ادامه داشت.

‌ایشان چطور قبول کردند که در فیلم بازی کنند؟

البته بازی‌کردن به آن شکل معمول وجود نداشت؛ مثلا آقای هاشمی یک اتاق مطالعه داشتند و از ایشان خواهش کردیم، روزنامه‌ها را ببینند و از سر بی‌حوصلگی بخوانند. به کمال تبریزی گفتم این روزنامه‌خواندن از سر بی‌حوصلگی و یک‌جور تلخکامانه باشد. اگر یادتان باشد در آن پلان آقای هاشمی درباره سقوط اخلاق عمومی صحبت می‌کند، بنابراین شاکله اصلی فیلم این بود. انصافا آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی هم همراهی کردند. ما چندروزی در خانه ایشان کار کردیم و از اتفاقات جالبی که بعد از پخش فیلم با آن مواجه شدم، این بود که ما را متهم کردند که کاخ هاشمی‌رفسنجانی را کوخ نشان داده‌ایم، هرچه قسم می‌خوردیم در خانه آقای هاشمی، تلویزیون همانی بود که در فیلم وجود داشت یا آشپزخانه همان بود که دیدید، برخی باور نمی‌کردند، اما من و کمال تبریزی دوست داشتیم این فیلم دلی را بسازیم.

‌البته قطعا در این بین حس اعتمادی هم بین شما و مرحوم هاشمی وجود داشته که توانستید این‌گونه فیلم را بسازید.

آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی از اوایل انقلاب ما را می‌شناخت. اتفاقات زیادی باعث به‌وجودآمدن این حس اعتماد شد که بخشی از آن پیشینه فیلم‌سازی ما بود.

‌یک‌بار هم ایشان در نماز جمعه از فیلم «بازمانده» که شما تهیه‌کننده آن هستید، اسم بردند.

البته صحبت از این موضوع کمی گفت‌وگو را به حاشیه می‌برد، اما خوب است کمی در موردش صحبت کنیم. وقتی فیلم «بازمانده» را ساختیم، توقیف شد و به‌خاطر ساده‌انگاری و یک تفکر خام‌دستانه، دوستان اجازه حضور فیلم در جشنواره را ندادند.

حتی خاطرم هست یکی از دوستانی که در حال حاضر جزء سران اصلاح‌طلب است و آن زمان در صداوسیما مسئولیتی داشت، عبارت توهین‌آمیزی درباره فیلم «بازمانده» به کار برد. در آن زمان به واسطه دوستی این امکان فراهم شد که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی فیلم را ببینند. من، زنده‌یاد سیف‌الله داد و آقای عزت‌الله ضرغامی، معاون سینمایی وقت در آن جلسه حضور داشتیم. این را هم اضافه کنم که مرحوم هاشمی بسیار احساساتی بودند و خاطرم هست در طول نمایش فیلم «بازمانده» گریه می‌کردند و متأثر شدند. بعد از دیدن فیلم هم اظهار لطف کردند، دست به قبایشان بردند و یک سکه به آقای سیف‌الله داد، دادند. خاطرم هست آقای ضرغامی هم به ایشان گفتند اگر بودجه در اختیار ما گذاشته شود، سالی پنج تا «بازمانده» می‌سازیم.

مرحوم هاشمی‌رفسنجانی آن‌قدر مردانگی داشت که هفته بعد در نماز جمعه در مورد فیلم «بازمانده» صحبت کردند، چون می‌دانست وزارت ارشاد فیلم را توقیف کرده است. ایشان یک عبارتی به کار بردند که بسیار شجاعانه بود و از همان جا مسیر اکران فیلم هم باز شد. می‌دانید که مرحوم هاشمی‌رفسنجانی در مورد فلسطین صاحب‌نظر بودند و کتاب نوشته‌اند، ایشان در جایی گفتند همه کارهای من در مورد فلسطین یک طرف و این فیلم هم یک طرف. به‌هرحال همه اینها باعث ایجاد این حس اعتماد بین من و ایشان شد. البته در چهره پسر ایشان می‌خواندم که لزوما این اعتماد صددرصد نیست که طبیعی هم بود، به هر حال خروجی کار باید دیده می‌شد.

‌نکته‌ای که در این فیلم تبلیغاتی وجود داشت این بود که مرحوم هاشمی در همه جای فیلم به صورت رسمی حضور نداشتند و مردم بیشتر از زندگی شخصی ایشان باخبر شدند. البته مرحوم هاشمی جزء معدود سیاست‌مداران ایرانی هستند که مردم حتی همسر و فرزندان او را به اسم کوچک می‌شناسند. همین خیلی کمک کرد که وقتی مرحوم هاشمی را در یک فضای غیررسمی ببینیم، باورش کنیم.

به عقیده من به چنین آثاری نباید به شکل کارهای فرمایشی نگاه کرد، یا کاری که بابتش قرار است دستمزدی گرفته شود. در واقع در مورد زندگی ایشان سعی کردیم همه چیز را به همان شکلی که هست نشان دهیم. البته چند پلان آرشیوی هم داشتیم، مثل صحنه بازدید از کارخانه که آن پلان در رابطه با بحث سازندگی و اقتصاد و پیوندش با موسیقی و هنر است. یا زمانی که ایشان در فیلم، فوتبال تماشا می‌کند می‌شد خیلی خشک و رسمی نظر آقای هاشمی را درباره ورزش پرسید، اما او را در موقعیتی گذاشتیم که مفهوم به شکل دیگری بیان شود. جمله‌ای که با برد تیم فوتبال ایران در فیلم بود، به این شکل بیان شد که چه راحت می‌شود لبخند روی لبان یک ملت آورد.

‌در ساخت فیلم به مشکل خاصی برنخوردید؟

در طول ساخت فیلم از جایی به بعد کم‌کم شکی که از طرف پسر ایشان، نسبت به کار وجود داشت بروز کرد. جلسه‌ای گذاشتند و من را دعوت کردند که آقا چه کار می‌کنید؟ این چطور فیلمی است؟ او گفت مثلا فلان کاندیدا رفته کنار بویینگ عکس انداخته است. پیدا بود این شک تمام‌شدنی نیست و به هر صورت نگران بودند و به آنها حق می‌دادم. خواستند فیلم را ببینند اما اجازه ندادم. ایشان اصرار داشت از صحنه‌های باشکوه‌تر تصویربرداری شود اما ما نمی‌خواستیم. در نهایت بحث ما بالا گرفت و به جایی رسید که به ایشان گفتم به شما ارتباطی ندارد و می‌توانید با گروهی دیگر کار کنید و در نهایت عذر ایشان را خواستم که از دفتر تشریف ببرند. من اجازه ندادم در طول ساخت فیلم دخالتی داشته باشند. مهدی هاشمی هم خوشبختانه تحمل کردند و ماجرا تمام شد.

زمانی که شروع به مونتاژ فیلم کردیم، فقط یک‌سری صحنه‌های بی‌ربط به هم داشتیم، معتقد بودم چیزی که می‌تواند به این فیلم شکل دهد، نریشن و گفتاری است که بار معنایی به فیلم خواهد داد. به نظرم رسید با پسر آقای هاشمی صحبت کنم و ببینم از نظر او چه کسی برای نوشتن نریشن فیلم مناسب‌تر است. جلسه‌ای گذاشتیم و به این جمع‌بندی رسیدیم که آقای «محمد قوچانی» متن را بنویسد.

‌محمد قوچانی روزنامه‌نگار؟

بله. من با قلم ایشان آشنا بودم و می‌دانستم که قلم توانایی در حیطه ژورنالیسم دارند. فیلم را به او نشان ندادم اما حال و هوای فیلم را تعریف کردم.

آقای قوچانی پذیرفت و سه، چهار روزی وقت خواست. بعد از آن مطلبی آماده کرد و برای من فرستاد. خواندم و دیدم آن حس و حالی که لازمه فیلم هست را ندارد، مطلب قشنگی بود اما انگار روی فیلم نمی‌نشست. سعی کردم بار دیگر با او صحبت کنم و بیشتر توضیح بدهم که چه چیزی می‌خواهم، آقای قوچانی هم آن زمان درگیر انتخابات بود و گفت چیزی نوشته که از دستش برمی‌آمده است. بعد از آن قرار شد آقای فیروزان، داماد امام موسی صدر زحمت متن را بکشند. من او را از اوایل انقلاب می‌شناختم و قلم توانایی دارند. جلسه‌ای با ایشان گذاشتیم، آقای فیروزان بعد از دو جلسه گفتند نمی‌توانند بنویسند. نفر سومی که پیشنهاد شد آقای قاسم‌زاده، داماد مرحوم آیت‌الله اردبیلی بودند. ایشان هم متنی نوشتند ولی باز احساس کردیم که مناسب کار نیست و درماندگی شدیدی در آن زمان بابت نوشتن متن داشتیم.

‌در زمان نگارش متن، تدوین فیلم تمام شده بود؟

نه. در حال تکمیل‌شدن بود چون فیلم باید ۲۸ دقیقه می‌بود و فشرده‌کردن همه موارد کار سختی بود. در نهایت به پیشنهاد کمال تبریزی قرار شد گفتار متن را خودم بنویسم. به دلیل سال‌ها حضور در صداوسیما با این مقوله بیگانه نبودم و گفتار متن زیاد نوشته‌ام، از نریشن فیلم مستند گرفته تا تحلیل و گزارش و خبر و به قول معروف همه جور کار کردم. اما این موضوع احساس مسئولیت زیادی داشت. در همان دوران یک روز صبح به دفتر آمدم و با علم به اینکه گزینه دیگری برای نگارش متن نیست، قلم را روی کاغذ گذاشتم و پاراگراف به پاراگراف نوشتم. سه یا چهار پاراگراف نوشتم که کمال تبریزی هم آمد و خواست کارش را در مونتاژ شروع کند. پیشنهاد دادم متنی که نوشته شده را با تصویر تطبیق دهد و اگر نتیجه مثبت بود ادامه بدهم. رفت و بعد از مدتی آمد، بسیار خوشحال بود و بالاخره متن همانی شد که مدنظرمان بود. در آن شرایط البته به دنبال یک اسم برای فیلم هم بودم. خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که شاید بهتر است از حافظ کمک بگیریم. در نهایت نام فیلم شد «در دل لعل» که از این بیت گرفته شده بود: «جای آن است که خون موج زند در دل لعل-زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش» طبعا کمی اسم برای نام‌گذاری یک فیلم این‌چنینی غریب بود ولی احساس می‌کردم خیلی به فیلم می‌نشیند.

‌در بخش‌هایی از فیلم خاطره‌هایی از زبان آقای هاشمی گفته می‌شود، خاطره‌ای که از شهید بهشتی نقل می‌کنند هم بخشی از ساختار فیلم بود؟

خاطره شهید بهشتی زاییده ذهن من است. فکر کردم فضای اتهامی که آقای هاشمی با آن درگیر بودند را چطور بیان کنم و این بخش به خاطرم رسید.

‌نکته جالبی که در ساخت فیلم وجود داشت این بود که مبنای فیلم با تردید‌های آقای هاشمی برای حضور در انتخابات آغاز می‌شود و ادامه پیدا می‌کند.

این خط اصلی داستان چطور شکل گرفت؟

آن زمان شرایط به گونه‌ای بود که واقعا آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی تردید داشتند در انتخابات شرکت کنند. به‌هرحال شرایط با قبل تفاوت‌هایی داشت و فکر کردیم بهتر است فیلم با همین اتفاق آغاز شود.

‌خواندن گفتار متن با صدای خود مرحوم هاشمی‌رفسنجانی از نکات جالب فیلم است، از ابتدا قصد داشتید این بخش را به ایشان بسپارید؟

بله. اما پسر آقای هاشمی قبول نمی‌کرد و اصرار داشت صدایی شبیه صدای پدرشان در فیلم باشد.

با اینکه از نظر ما به این شکل همه چیز خیلی مصنوعی می‌شد اما با اصرار ایشان پذیرفتیم و شخصی آمد که انصافا صدای آقای هاشمی را خوب تقلید می‌کرد. اما خب من و کمال تبریزی می‌دانستیم این صدای اصلی و مطلوب ما نیست، جدایی از اینکه بسیاری متوجه خواهند شد این صدای آقای هاشمی نیست، حس و حالی را هم که مدنظر ما بود نداشت. قرار شد در مورد این موضوع با خود مرحوم هاشمی صحبت کنم.

با ایشان در مورد این موضوع صحبت کردم که فیلم زبان حال شماست و شخص دیگری نمی‌تواند این کار را انجام دهد که در نهایت راضی شدند.

روزی که قرار شد آقای هاشمی گفتار متن را بخوانند، فکر کردیم بهتر است در اتاق دوربین‌ها را روشن کنیم تا تصویری هم از این بخش داشته باشیم.

زمانی که ایشان شروع به خواندن متن کرد، پاراگراف اول را که خواندند این‌قدر منقلب شدند که گریه امانشان نداد و کار متوقف شد. از دوستان همراه خواهش کردم از اتاق بیرون بیایند تا شرایط کار دوباره فراهم شود. بعد از چند دقیقه خبر دادند حال آقای هاشمی بهتر است و گفتند دوباره شروع کنیم، اما بعد از مدتی دوباره همان اتفاق تکرار شد. فکر کردیم به این شکل نمی‌شود ادامه داد، با کمال تبریزی مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم صحنه را آماده کنیم، دوربین‌ها روشن باشند و آقای هاشمی تنها در اتاق گفتار متن را بخوانند. اما باز هم مثل قبل ایشان به گریه افتادند، تا اینکه در نهایت بدون حضور دوربین، تنها از ایشان خواستیم که متن را بخواند و هیچ فردی در اتاق نباشد.

به‌هرحال ایشان طی سال‌ها سختی‌های بسیاری دیده است، طبعا نباید واکنش‌شان این‌طور می‌بود و آن‌قدر احساساتی شوند، همان زمان حس کردم ما کارمان را درست انجام داده‌ایم و نکته‌ای که در ابتدای صحبت‌هایم به آن اشاره کردم، مبنی بر اینکه می‌خواهیم آینه‌ای مقابل آیت‌الله بگذاریم اتفاق افتاده است. اتفاقا در فیلم انتخاباتی آقای خاتمی در دور دوم ریاست‌جمهوری او در سال ۸۰ هم همین اتفاق افتاد.

در آنجا گفته شد که لحظه بغض‌کردن آقای خاتمی را از فیلم حذف کنید اما توصیه من این بود که اتفاقا این صحنه سه بار باید در فیلم تکرار شود، دلیل من هم این بود که مردم ما دوست دارند شکست روحی و عاطفی چنین شخصیت‌هایی را ببینند، متوجه شوند که این فرد دلبسته این قدرت نیست و این بغض حرف‌های بسیاری دارد که خوشبختانه پذیرفته شد و در فیلم سه بار گریه آقای خاتمی را می‌بینیم. اتفاقا خاطراتی هم از بزرگان دینی خودمان داریم که چنین مواردی در آن مستتر است. هرچند این شخصیت‌ها با هم قابل مقایسه نیستند. مثلا در مورد حضرت امیر، نقل‌قول‌های بسیاری از جنگ‌ها و رشادت‌های ایشان شنیدیم، اما داستان معروفی است که روزی امام علی(ع) زنی مشک‌به‌دوش را که همسرش در یکی از جنگ‌ها مقابل او کشته شده در حال توهین‌کردن به خود می‌بینند. ایشان خود را معرفی نمی‌کنند، مشک این زن را می‌گیرند به خانه او می‌روند و به زن کمک می‌کنند.

زمانی که حضرت امیر هیزم‌ها را در تنور می‌گذاشتند، صورت خود را به آتش نزدیک می‌کردند و به خودشان می‌گفتند بچش، تو والی کشوری هستی که شهروندانت در سختی زندگی می‌کنند، هر چند همسر دشمنت باشد. باور کنید مهری که از امیرالمؤمنین از این ماجرا به وجود می‌آید، وجدانی‌تر است. چه ایرادی دارد سیاست‌مداران ما گاهی بغض یا گریه کنند و حتی اقرار کنند که اشتباه کرده‌اند؟ ما که توقع یک معصوم را از آنها نداریم.

‌بعد از ضبط صدا، چقدر طول کشید تا فیلم آماده شود؟

بعد مشغول انجام سایر کارهای فنی فیلم شدیم. حس کردیم که فیلم به موسیقی ایرانی و البته آرامی نیاز دارد که آریا عظیمی‌نژاد، موسیقی آن را ساخت. کار که تمام شد، به مهدی هاشمی زنگ زدم او به همراه یکی از خواهرهای خود و دو نفر دیگر آمدند. فیلم را در اتاقی پخش کردیم و من و کمال تبریزی هم از اتاق بیرون آمدیم. یکی، دو باری که از کنار در اتاق رد شدم صدای گریه شدید را شنیدم. بعد از اتمام فیلم، خیلی منقلب شده بودند و خیلی ابراز احساسات کردند. کمی که آرام شدند، گفتند ممکن است ما چند نفر دیگری را هم بیاوریم که فیلم را ببینند. ما هم قبول کردیم، آنها رفتند و حدود ۲۰ نفر از اهالی رسانه و سیاست‌مدار را دعوت کردند و فیلم را دیدند. همان اتفاق مجددا افتاد. بعد گفتند بهتر است فیلم را به تعدادی جوان هم نشان دهیم، باز هم همان اتفاق افتاد که دیگر یقین کردند فیلم می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند. بعد هم که فیلم در زمان تبلیغات بین مردم پخش شد.
‌واکنش شخص آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به این فیلم چه بود؟

فیلم را با ایشان ندیدم. به هر حال زمان انتخابات بود، در شلوغی و هیاهوی آن زمان و گرفتاری‌هایی که آنها داشتند، فرصت دیدن فیلم با او دست نداد.

‌قطعا خودتان خیلی دوست داشتید که این لحظه و واکنش او را ببینید.

راستش را بخواهید نه. من فکر می‌کردم این کار درست اتفاق افتاده است و همین برای من کافی بود. اما یک نقل قول از پسر ایشان شنیدم که مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به او گفته روزی که از دنیا رفتم، این فیلم را به عنوان وصیت‌نامه‌ام پخش کنید. فکر کنم این حرف ایشان، پاداشی بود که بابت کارمان گرفتیم.

نظرات بسته شده است.