چرا در دنیای مجازی شادیم و در دنیای واقعی افسرده؟
در همین زمینه
پژوهشها نشان میدهد که ایرانیان درگیر ناشادی جمعی هستند: بر مبنای «گزارش جهانی شادی» در سال ۲۰۱۶ ایران از لحاظ شاخصهای نشاط عمومی در میان ۱۵۷ کشورِ مورد بررسی در رتبه ۱۰۵ قرار داشت. این رتبه در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ بهترتیب به ۱۱۶ و ۱۱۷ کاهش یافت، موسسه آمریکایی گالوپ نیز به تازگی در یک نظرسنجی ایران را جزو ۱۰ کشور غمگین جهان معرفی کرد. همچنین بر اساس گزارشی از مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری با عنوان «آیندهپژوهی ایران ۱۳۹۶»، ۷۵ درصد از مردم دچار یأس و ناامیدی هستند.
از این دست پژوهشها که تاکید بر ناشادی جمعی ما دارند کم نیست؛ تجربه زیسته مان هم چیزی جز این نمیگوید؛ ما دلایل زیادی برای ناشادی داریم: حس درماندگی، پیشبینیناپذیربودن آینده، وضعیت بد اقتصادی، نوساناتی که مدام درگیرمان میکند، وجود موانع ساختاری در برابر تکوین و گسترش فرهنگ شادی و صدها دلیل ریز و درشت دیگر. جامعه ما از افرادی تشکیل شده که روزمرّگیهای خود را با دلهره سپری میکنند؛ چیزی که اتفاقا این روزها بیش از پیش قابل لمس است.
این نسبت ناچیزِ ما با شادی، اما گاهی زیر سوال میرود: آنجا که جدیترین و بعضا تلخترین مسائل پیرامون خود را به طنز و سخره میگیریم این سوال پیش میآید که اگر ما آدمهای غمگینی هستیم چگونه واکنش غالب و آنیمان به برخی مسائل با هجو و خندهای افسارگسیخته همراه است؟ این موضوع در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی آن بیش از هر جای دیگری نمایان است. بخش قابل توجهی از پرمخاطبها و به اصطلاح پرلایکهای شبکههای اجتماعی هجوها و مطالبی است که جدیترین مسائل جامعه را به سخره میگیرند. شاید شما هم این جمله را شنیده باشید که میگویند ایرانیها خیلی هم شادند، با همه چیز و همه کس شوخی میکنند!
این تصور زمانی شدت گرفت که شبکههای اجتماعی مجازی و حضور در آنها بخش نسبتا زیادی از روزمرّگیهای ما را پُر کرد. سوال این است که این تضادِ بین جامعه واقعی و مجازی را چگونه میتوان تحلیل کرد. آیا پژوهشها اشتباه میکنند و ما آدمهای واقعا شادی هستیم؟ یا شاید هم باید گفت شادی مجازی ما بیاعتبار است؟ واقعیت این است که نه پژوهشها اشتباه میکنند؛ حداقل تجربه زیسته ما که این را میگوید، و نه شادیهای مجازی بیاعتبار؛ بلکه بالعکس هر کدام از این کنشها و واکنشهای هرچند سطحی دارای ارزش تحلیلی قوی هستند. بنابراین باید جواب این تضاد را در جایی دیگر جست. پیش از هر چیز در رابطه با فضای مجازی باید بدانیم که ما با یک دنیای بدون مرز، فضایی سیال و شکننده، منعطف و نفوذپذیر، متکثر و متنوع، با شاخصه دگرگونپذیری مدام، و فقدان چارچوبهای پیشینی روبهرو هستیم.
چنین فضایی با هرگونه ساختار منظم و متصلب، درتضاد است. محیطی زنده، وابسته به حال و کمتر ساختاریافته؛ بنابراین ساخت فضای مجازی این اجازه را به سوژه میدهد که راحت باشد.
ما در این فضا با گستره بازنمایی مواجهیم؛ یعنی بازیگران این فضا برای به نمایشگذاشتن کنش خود بسیار کمتر از فضای واقعی متحمل محدودیتهای ساختار رسمی میشوند و برخلاف فضای واقعی تماما در قاب ساختارها گرفتار نمیآیند. از این لحاظ ساختار فضای واقعی آمرانه و مرجعیتمحور است؛ در آن الگویی ازپیشتعیینشده بهواسطه قدرت حاکم بر سوژه تحمیل میشود که رفتار او را تحت تأثیر قرار داده و عدم تبعیت، رفتاری نابهنجار تلقی میشود.
درمقابل، ساخت فضای مجازی منعطفتر است و در بستر آن حس رهایی از ساختارها و عرف و هنجارها تا حدودی تجربه میشود. مجاز امکان بیشتری برای عرضه خودبیانگرانه میدهد. از اینرو افراد نگران و ناشادِ جامعه به مجاز که میرسند گونهای دیگر رفتار میکنند؛ شوخی و خنده و استهزاء سایه خود را بر محدودیتها میگستراند و جامعه مجازی را درست مقابل جامعه واقعیمان شاد و دلچسب نشان میدهد. در این فضا تقریبا هیچ فرد و موضوعی از تیررس به استهزاء و شوخی گرفتهشدن در امان نمیماند. «لذت» مهمترین اصل این جامعه مجازیست. اینجا ساختارها بهراحتی میشکنند و از این منظر فضای مجازی کارناوالی تمامعیار است.
شادیهای فضای مجازی را باید از این رهگذر مورد بررسی قرار داد؛ ما در مجاز میخندیم و به سخره میگیریم و به طرز افسارگسیختهای با هرآنچه جدی و حتی بعضا دردآور است به شکل طنزگونهای مواجه میشویم. اینها همه نه از آن روست که ما واقعا جامعه شادابی داریم بلکه فضا برای مبارزه با فرهنگ عبوس و خشک رسمی فراهم است و انگار ما را به مبارزه میطلبد. «بهزعم باختین کارناوال سرشار از مشارکتهای آزاد مردمی است که میخواهند بهوسیله استهزا و خنده، با فرهنگ عبوس رسمی به مبارزه بپردازد. خنده در ذات خود نوعی دیالوگ است که در انزوا معنی پیدا نمیکند، بنابراین کارناوال برخلاف فرهنگ رسمی که مبتنی بر مونولوگ است، امری دیالوجیک است.
خنده از این حیث نوعی کنش است که در آن هم برابری وجود دارد و هم آزادی.» خنده و شوخی با به چالش کشیدن جدیت حاکم بر فرهنگ رسمی ساختار سلسلهمراتبی را با تمام مناسبات و پروتکلهایش ویران میکند. ما در جامعه مجازیمان با تعلیق نسبی تمایزات و حصارهای سلسلهمراتبی و ممنوعیتها مواجه هستیم. این فضا امکان به سخره گرفتن تمام چیزهایی را که در خارج از این فضا صاحب ابهت و جایگاه هستند را فراهم میآورد. در جریان این ریشخندها و لودهبازیها جدیت ساخت رسمی نفی میشود و سوژه بهواسطه دستانداختن قدرت حاکم و مسلط قدرتنمایی میکند.
طنز و به سخره گرفتن علاوه بر اینکه احساس قدرت سوژه را بالا میبرد، فشارها و سختیهای زندگی و تلخیهای ناشی از برخی مسائل و تصمیمات را قابل تحملتر میکند. سوژه ناکاممانده از تجربه ناب لذت در این فضا عقدهگشایی میکند. آنکه همواره تحت فشار قوانین و هنجارهای اجتماعی- سیاسی قرار میگیرد خود را آزاد پنداشته و سعی دارد از ممنوعیتهای اعمال شده تخطی کند.
او که در ساخت واقعی جامعه مجبور به حرکت در داخل چارچوبهای معینی است در این ساخت بینهایت متکثر و منعطف عقده پرواز بر فراز تمام آن ساختارها و چارچوبها را میگشاید و لذتِ قدرتی را تجربه میکند که در فضای واقعی هرگز به آن دستنیافته بود؛ لذتی محصول گریز از هرگونه قاب و چارچوب متصلّب که او را محدود میکند.
میل سوژه چنان قدرتی برای درهم شکستن دیوار قوانین پیدا میکند که کمتر تجربهای از آن را در فضاهای رسمی و عمومی میتوان سراغ گرفت. حضوری بیواسطه قابها و سرشار از میل، فضایی درست مقابل فضای رسمی ایجاد کرده است. منطقهای با صورتبندیهای متکثر و متنوع و کمترکنترلکننده که امکان تولید سوژه خلاق و مولد و البته قدرتمند را فراهم میآورد. او به راحتی و از طریق خندیدن از محدودهها فرا میرود و به این واسطه انتقام خود را از هر آنچه باعث محدودیتش شده میگیرد.
با این تعبیر، جامعه ناشاد ما با خنده قدرت میطلبد و محدودیت میزداید و تحملش را در برابر سختیها و ناملایمتیها بالا میبرد. شادیهای مجازی را نمیتوان به پای شادی اجتماعیمان گذاشت و چنین برداشت کرد که ما ایرانیها افراد شادی هستیم که به راحتی با هرچیزی شوخی میکنیم.