این روزها همه فکر میکنند حق دارند!
در همین زمینه نماینده جامعه کارگری : وعده غذایی کارگران به ۱.۵ وعده در روز رسیده /… ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ رتبه جدید پاسپورت های جهان اعلام شد ۴ مرداد ۱۴۰۳ وقتی همه فکر میکنند حق دارند دیگر نمیشود زیاد به تغییر جامعه امید داشت. چون همه حق را به خود میدهند عصر ایران؛ مصطفی داننده- […]
عصر ایران؛ مصطفی داننده- این روزها جامعه ایران دچار یک سندروم عجیب شده است و آنهم سندروم حق داشتن است. همه مردم تصور میکنند حق دارند. آنکه گران میفروشد، آنکه گران میخرد، آنکه احتکار میکند و …
امروز با هر کسی حرف میزنی به خاطر ترس از آینده و از بین رفتن سرمایهاش برای خود حصار حق ایجاد کرده است و در سایه این حصار هرکاری که میخواهد انجام میدهد.
وقتی همه فکر میکنند حق دارند دیگر نمیشود زیاد به تغییر جامعه امید داشت. چون همه حق را به خود میدهند و در صورت گرفتن هر تصمیمی احساس میکنند حقشان خورده شده است و به دنبال احقاق حق خود هستند.
بگذارید برای این تصور حق مثالی بزنم که خودم شاهد آن بودم. در یکی از روزهای شلوغ مترو، پیرمردی وارد واگن شد. (معمولا افراد مسن این حق را برای خود قائل هستند که وقتی وارد وسیله نقلیه عمومی میشوند، جوانی جای خود را به او بدهد. البته عقل و ادب هم این معنا را تایید میکند. ) هیچکس جای خود را به پیرمرد نداد.
پیرمرد رو به نفر کناری خود گفت:« احترام مرده» کی زمان ما اینگونه بود.
جوانی که روبروی پیرمرد نشسته بود و تقریبا همه انتظار داشتند او بلند شد تا مرد مسن بنشیند رو به پیرمرد کرد و گفت:« نه حاج آقا، احترام نمرده. من دیشب تا ساعت ۱۰ سرکار بودم. الان هم دارم میرم سرکار، خستهام . اینجا نخوابم مجبور سرکار بخوابم. سرکار بخوابم اخراج میشم. حالا میخوای پاشم شما بشینی. »
جوان حق داشت. پیرمرد هم حق داشت. واقعا آیا کسی میتواند به پیرمرد بگوید انتظار نداشته باش؟ یا میشود به جوان گفت با وجود خستگی زیاد و بیخوابی، بلند شو و جایت را به فرد دیگری بده؟
این تازه نمونهای است که در آن پای سرمایه و پول در میان نیست. اگرپای پول در میان باشد که صداها بلندتر میشود و بسیاری از ما تبدیل به حقجویان یگانه تاریخ میشویم.
وقتی کسی تنها به قاضی میرود، برنده قطعی دادگاه است و دیگر حاضر نیست حرفی بشنود و منطقی را قبول کند. آنجاست که پایش را در یک کفش میکند و از حق خود که شاید ناحق هم باشد دفاع میکند.
بله وقتی جامعهای بیش از حد درگیر مسائل مادی شود و همه احساس کنند حق دارند، باید کمی ترسید و از خود پرسید چرا به این سمت رفتهایم؟ در این جامعه هر فردی خود را به دیگری ترجیح میدهد و تنها به فکر بام خود است و کاری ندارد که بام دیگری زیر خروارها برف در حال فرو ریختن است.