این اعتراض را سیاسی نکنید!! امید کجاست؟؟
شاید برای همین است که در بازی همه حقیقت را انتخاب می کنند، شاید جرأتش را نداریم که مرز بین واقعیت و حقیقت را آشکار کنیم.
پایگاه خبری رسا نشر – مهدی سوری: زندگی در شرایط کنونی ایران، درست مانند بازی جرأت یا حقیقت است. بازی که کم پیش می آید یک نفر بدون هیچ آسیب و چالشی برنده از آن بیرون بیاید. همه ما به روزی دچار شده ایم که هرگز فکرش را نمی کردیم. دست سرنوشت بطری را آنقدر بد چرخاند که سر آن به سمت ما نشانه رفت و حالا با این پرسش سخت مواجه شده ایم؛ جرأت یا حقیقت؟
درست از زمانی که خودم را شناختم و مانند هم سن و سالانم رویاها و آرزوهایی را در سر داشتم و تا توانستم برای رسیدن به آنها، حتی با وجود ناملایمات آن دوران تمام تلاشم را به کار گرفتم تا سرنوشتم را تغییر دهم و زندگی ام را آنگونه که باید باشد، سامان بخشم. من نه، همه ما چنین چیزی را می خواستیم. هیچکس به دنبال زندگی رقت انگیز و فلاکت بار نیست و از آن لذت نمی برد! برای همین است که امید داریم، کار می کنیم، و با تلاش بسیار، نگاهمان به آینده است. برای همین است که اشرف مخلوقات نام گرفته ایم. تا فکر کنیم، یاد بگیریم و بسازیم. و همزمان با بزرگ شدن جسممان، خودمان هم رشد کنیم.
اما بر خلاف تمام باورها و منطقی که به من میگوید راهم را درست انتخاب کرده ام، هیچ چیز به خوبی پیش نمی رود. هرچه ما بیشتر می دویم، مقصد دورتر می شود. هرچه بیشتر تلاش می کنیم، کمتر به دست می آوریم. و هرچه بیشتر می فهمیم، کمتر نتیجه می گیریم؟ چه چیزی اشتباه است؟ مگر مثبت بودن، انگیزه داشتن، هدف داشتن، خوبی کردن، کمک کردن، کار و تلاش بسیار کردن، نباید در نهایت به آرامش و رفاه ختم شود؟
ثروت را نمی گویم. رفاه نسبی و در حد معمول!. پس چرا به مقصدمان نمی رسیم؟ چرا هر روز دستمان خالی تر از روز پیش است؟ چرا نا امید تر از گذشته ایم؟ و چرا حالمان خوب نیست؟ اگر تلاش برای زندگی بهتر حقیقت است،پس چرا با واقعیت فاصله بسیار دارد؟ چرا فقط درد و رنج فقط نصیب ما می شود؟ چرا دیگر از لبخندهای بی دلیل و خوشی های کوچک خبری نیست؟ چرا دنیا بر سر برخی هایمان چنان آوار شده است که از یک ایرانی دلسوز و فداکار به یک همشهری عصبانی، خودخواه و منفعت طلب تبدیل شده ایم؟ چرا تحمل یکدیگر را نداریم؟ و هزاران سوال دیگر وجود دارد که حتی کسی جرأت ندارد آن را بپرسد.
شاید برای همین است که در بازی همه حقیقت را انتخاب می کنند، شاید جرأتش را نداریم که مرز بین واقعیت و حقیقت را آشکار کنیم. شاید جرأت نداریم کسانی که مسبب این روزها هستند را مخاطبمان قرار دهیم و بپرسیم چرا؟ چرا پدران و مادران خسته اند و جوانان نا امید؟ و کودکان بی هدف …
همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم که اگر منِ شهروند مسئولیت اجتماعی خودم را به خوبی انجام داده ام، با ناملایمات و سختی ها کنار آمده ام. به وقتش برای بهبود اوضاع در همه انتخاباتها شرکت کرده ام؛ چرا باید نمایندگانی نصیبم شود که بجای پذیرش اشتباهات و نقائص موجود، رهنمودهای تمسخر آمیز می دهند و گاه کمکاری و مشکلاتی را که خودشان و تفکراتشان باعث و بانی آن است به گردن ما می اندازند؟ آقای نماینده محترم! شما برای ما کار خاصی نکرده اید، اکنون حق ندارید توصیه کنید که به زندگی خفتبار تن دهیم و به شهرهای اقماری کوچ کنیم. با مترو و اتوبوس رفت و آمد کنیم و … . شما کاری برای ما نکردین. برای اهالی پرند و رباط کریم هم کاری نکرده اید که ما تهرانی ها را به زندگی در پرند و شهرهای اطراف تهران دعوت می کنید….
نظرات بسته شده است.