کرونا در کهریزک
تعداد فوتی ها را نمی توانستیم دقیق اعلام کنیم. با این حال خبر پیچیده بود که تعداد فوتی ها زیاد است. پرستار هم در کهریزک کم بود، در هر بخش یک نفر.
در همین زمینه
عصرایران- «کهریزک یک داستان تمامنشدنی است، سرای سالمندان یک بهشت است. من در بخش زنان بودم و خانمهای مسنی را میدیدم که رفتارهایشان مثل بچهها بود و به محبت بیشتری نیاز داشتند. متوجه وضعیت روزهای کرونایی هم نبودند. روزهای اول از اینکه ما ماسک میزدیم، میترسیدند، میگفتند مگر ما چهمان شده است؟! به خودشان میگرفتند و خیلی ترسیده بودند. من دائم فکر میکردم چطور به آنها بگویم که عزیز من، این کار به خاطر حفظ سلامتی خودتان است، وگرنه شما مشکلی ندارید».
روزنامه سازندگی نوشت: اینها را نادره معصومی می گوید. از شیوع کووید۱۹ در آسایشگاه خیریه کهریزک در فروردین ۱۳۹۹ . پرستار داوطلبی که سالهای سال با جانبازان قطع نخاعی کار کرده بود و فروردین امسال، در دوران کوران بیماری کرونا راهی آسایشگاه کهریزک شده بود. همان وقتی که خبر رسید، کرونا به کهریزک رسیده و وضعیت آنجا نگرانکننده است. جایی که پر از سالمندان بیمار بود و هدف خوبی برای این بیماری. آن هم در وضعیتی که به قول مسئولان آسایشگاه، آمادگی مقابله با این ویروس در آنجا وجود نداشت. همان وقتی که آسایشگاه در پستی اینستاگرامی اعلام کرده بود که به دادمان برسید، وگرنه ممکن است نتایج ناگوار انسانی در انتظارمان باشد. آن هم در شرایطی که برخی از پرسنل آسایشگاه خودشان به بیماری مبتلا شده بودند و آسایشگاه به نیروهای داوطلب نیاز داشت.
نادره معصومی یکی از پرستاران داوطلبی است که تصمیم می گیرد در آسایشگاه خیریه کهریزک خدمت کند. او در مورد چند و چون تصمیمی که گرفته بود، به «سازندگی» میگوید: «من ۲۷ سال در بیمارستان ساسان کار کردم و مسئول درمان جانبازان بیمارستان ساسان بودم. سالهای زیادی با بیماران قطع نخاعی کار کردم و بعد هم که از ساسان بازنشسته شدم، به صورت داوطلبانه با بیمارستان بقیهالله و چند جای دیگر به صورت پاره وقت همکاری کردم. بعد هم خودم را موظف دانستم که با هلالاحمر کار کنم و همان موقع هم موضوع اعزام به آسایشگاه کهریزک مطرح شد.
اوایل می گفتند اولین نقطه ای که ممکن است مورد حمله ویروس کرونا قرار بگیرد، سالمندان هستند. در آسایشگاه کهریزک هم سالمندان زیادی بودند که سنشان واقعا زیاد بود، ایمنی بدنشان پایین بود و به کمک رسانی بیشتری نیاز داشتند. من تحقیق کردم و دیدم واقعا این آسایشگاه به کمک نیاز دارد. با خودم فکر کردم من که در تمام این سالها برای خدا قدم برداشته ام، چرا الان کاری نکنم. البته همان موقع شرایط جسمی خودم هم چندان مناسب نبود اما در این مواقع هیچ کدام اینها مطرح نمی شود، فقط عشق و ایمان به این کار است».
چهار فروردین هلال احمر به او اعلام می کند که از پنجم به کهریزک اعزام شود؛ می گوید: «پنجم فروردین بود که من به کهریزک رفتم و تا ۲۱ فروردین هم آنجا قرنطینه بودم. قرنطینه در محیط کار؛ شبانهروز در آنجا بودیم و اصلا از آن محیط خارج نمی شدیم. در آسایشگاه برای شیفت شب نیرو نداشتند و به من گفتند شیفت های شب را قبول می کنی؟ قبول کردم. من در بخش نارون یک بودم که ۸۵ بیمار داشت. در این بخش فقط چهار نفر مادریار داشتند که شیفت هایشان تغییر می کرد؛ من هم قبول کردم مسئول شیفت شب شوم. شیفت های شب از هفت شب شروع می شد تا هفت صبح. خدا را شکر مدتی که در نارون یک بودم هیچ اتفاقی برای هیچکدام از مریضها نیفتاد و من رو سفید برگشتم و بخشم را سفید تحویل دادم».
او در مورد وضعیت آسایشگاه کهریزک در مبارزه با کرونا میگوید: «از همان روزهای اول بیماری برخی از سالمندان درگیر این بیماری شدند و آسایشگاه کهریزک هم مورد هدف این ویروس قرار گرفت. دکتر صوفی نژاد، رئیس آسایشگاه هم اعلام کردند که برای این بیماری آمادگی نداشتهاند و غافلگیر شدهاند. آنها از بهمن و اسفند درگیر این بیماری شده بودند و فروردین دیگر اوج این قضایا در کهریزک بود. در آسایشگاه هم نیروها امکانات درستی نداشتند، حتی ماسک و شیلد کم بود. یکبار خودم میخواستم برای یکی از مریضها خون بزنم و چون گان و تهجیزات نداشتیم، مجبور شدم همینطور بدون امکانات بروم و کارم را انجام دهم. آن مریض هم حالش خوب نبود و بعد او را به بیرون از آسایشگاه منتقل کردیم».
او به فوتی های آسایشگاه هم اشاره می کند: «تعداد فوتی ها را نمی توانستیم دقیق اعلام کنیم. با این حال خبر پیچیده بود که تعداد فوتی ها زیاد است. پرستار هم در کهریزک کم بود، در هر بخش یک نفر. حتی گاهی یک نفر مجبور بود سه یا چهار بخش را بگرداند. شرایط کار خیلی سخت بود. یکبار یکی از همکارانم به من زنگ زد که برای خونگیری به کمک او بروم.
در آسایشگاه هم همه سالمند بودند. خونگیری از آنها کار سختی بود. من هم رفتم کمک. یک هفته بعد از این ماجرا بود که خودم احساس کردم کمکم دارم درگیر بیماری میشوم. نفس کم میآوردم و اکسیژن خونم کم شده بود. آن مریض را هم به خارج از آسایشگاه منتقل کردند که فوت هم کرد».
کار در بخشی که هم خطر ابتلا به بیماری وجود دارد و هم سن و سال بیماران زیاد است، سختتر میشود؛ میگوید: «در بخشی که خودم بودم، یک اتاق مشکوک داشتیم که باید حتما با گان و ماسک در آن وارد میشدیم. در آن اتاق هفت بیمار مبتلا به کرونا بودند که باید هر روز از آنها آزمایش میگرفتیم و میفرستادیم آزمایشگاه. فکر کنید در یک بخش ۸۵ مریض وجود دارد و در یک اتاق هم هفت نفر بیمار مبتلا به کرونا هستند. واقعا کنترل کردن بیماری کار سختی بود. اما خدا کمک کرد و این هفت نفر هم به وضعیت سفید برگشتند. بچهها همه شبانهروز زحمت کشیدند و کمک کردند و قبل از این همه چیز لطف خداوند بود».
همهی اینها در وضعیتی است که به گفتهی او سالمندان و بیماران کهریزک هیچگونه شناختی از این بیماری نداشتهاند: «بیماران کهریزک اصلا در شرایطی نبودند که بتوانند این موقعیت را درک کنند. فقط مدام از ما سوال میکردند که چرا ملاقاتیها را ممنوع کردهاید، چرا به ما تلفن نمیدهید تا با خانوادههایمان صحبت کنیم. همهی این کارها یک ماهی بود ممنوع شده بود. نمیتوانستیم ریسک کنیم و دست مریض تلفن بدهیم یا کسی از بیرون برای ملاقات بیاید و ازدحام جمعیت رخ دهد. حتی خود ما هم قرنطینه شده بودیم و از محیط نمیتوانستیم خارج شویم».
با این حال، وضعیت آسایشگاه هر روز شکل و شمایل تازهای میگیرد؛ «برای استریل کردن سطوح و ملحفههای بیماران امکانات بود، چون اصولا کسانی که در آسایشگاه بستری هستند، مریض بودند و باید به وضعیت بهداشتی آنها همیشه رسیدگی میشد. اما مشکل اصلیای که ما با آن مواجه بودیم، کاور کردن پرسنل و کمبود امکانات برای آنها بود. اوایل این مشکل جدی بود اما بعد، هم سپاه کمک کرد و هم مردم. یک مرتبه کلی ماسک و گان به دست ما رسید و توانستیم از آنها استفاده کنیم».
او به وضعیت بیماری در میان پرسنل هم اشاره میکند: «چون من به عنوان داوطلب به آسایشگاه کهریزک رفته بودم و از ابتدای امر آنجا نبودم، آمار دقیقی از پرسنلی که خودشان به بیماری مبتلا شده بودند، ندارم. اما من خودم به جای یکی از همکارانی رفتم که جواب تست او مثبت اعلام شده بود. اخبار بخشهای دیگر را از همکاران میشنیدم که میگفتند مثلا فلانی و فلانی و فلانی هم درگیر شده و رفتهاند قرنطینه. در حدود یک هفته، ده روز این اخبار خیلی زیاد بود و تعداد کسانی که مبتلا میشدند نگرانکننده بود. این افراد هم اغلب جزو همان کسانی بودند که از روزهای اول در آسایشگاه حضور داشتند و برای مقابله با بیماری آمادگی نداشتند. تقریبا تمام پزشکها و بیشتر کادر اصلی آسایشگاه دچار بیماری شده بودند، اما کمکم این وضعیت کنترل شد».
معصومی درباره وضعیت بیماری خودش میگوید: «حدود بعد از ده روزی که از کارم در آسایشگاه گذشته بود، احساس کردم دارم نفس کم میآورم. همانجا از قفسه سینهام عکس گرفتم و متوجه شدم در وضعیت سفید قرار ندارم و دارو گرفتم. همان موقع به من پیشنهاد دادند از اکسیژن استفاده کنم، اما قبول نکردم. فکر کردم اگر این کار را بکنم، روحیه همکاران دیگرم ضعیف میشود و آنها هم میترسند چون با من در تماس بودهاند، ممکن است آنها هم آلوده شده باشند. من در همان وضعیت تا ۲۱ فروردین به کارم ادامه دادم. ۲۱ فروردین به خانه آمدم تا برای دو هفته در خانه قرنطینه شوم. در خانه حالم بدتر شد و مداوم اکسیژن گرفتم تا اینکه به مرور بهتر شدم».
گرچه بعضی از بیماران از وضعیت موجود گلایه داشتند یا ترسیده بودند، اما معصومی میگوید در همان شرایط بودند بیمارانی که روحیهشان خیلی خوب بود؛ «یکی از بیماران خانمی بود با سن خیلی بالا، با این حال حافظهی خوبی داشت و شبها برایمان شعرهای قدیمی میخواند. یک و نیم نصف شب باید به آنها میان وعده میدادیم؛ چون سنشان بالا بود و ضعف میکردند. همین خانمی که گفتم بیدار میشد و برایمان شعر میخواند. بعد جو آنجا کاملا عوض میشد و ما یادمان میرفت که برای چه آنجا هستیم یا چه کار داریم میکنیم. حالا که این روزها گذشته من خیلی دلتنگشان میشوم. خدا شاهد است تصمیم گرفتهام اگر حالم بهتر شد، دوباره به عنوان داوطلب برای یک هفته، ده روز به آسایشگاه برگردم».
حالا هم در اخبار به گوش می رسد که وضعیت کهریزک بهتر شده و هم این پرستار داوطلب می گوید: «هر روز تماس می گیرم و با همکارانم حرف میزنم، می گویند وضعیت بهتر شده، بخشها سفید شده اند و کمک رسانی بسیار خوب بوده است. البته چند نفر از بیماران به علت کهولت سن فوت کردهاند اما به دلیل ویروس کرونا اتفاق تازه ای نیفتاده است و این بیماری خیلی خوب در آنجا جمع شده است».
گزارش از: مریم لطفی
روزنامه سازندگی نوشت: اینها را نادره معصومی می گوید. از شیوع کووید۱۹ در آسایشگاه خیریه کهریزک در فروردین ۱۳۹۹ . پرستار داوطلبی که سالهای سال با جانبازان قطع نخاعی کار کرده بود و فروردین امسال، در دوران کوران بیماری کرونا راهی آسایشگاه کهریزک شده بود. همان وقتی که خبر رسید، کرونا به کهریزک رسیده و وضعیت آنجا نگرانکننده است. جایی که پر از سالمندان بیمار بود و هدف خوبی برای این بیماری. آن هم در وضعیتی که به قول مسئولان آسایشگاه، آمادگی مقابله با این ویروس در آنجا وجود نداشت. همان وقتی که آسایشگاه در پستی اینستاگرامی اعلام کرده بود که به دادمان برسید، وگرنه ممکن است نتایج ناگوار انسانی در انتظارمان باشد. آن هم در شرایطی که برخی از پرسنل آسایشگاه خودشان به بیماری مبتلا شده بودند و آسایشگاه به نیروهای داوطلب نیاز داشت.
نادره معصومی یکی از پرستاران داوطلبی است که تصمیم می گیرد در آسایشگاه خیریه کهریزک خدمت کند. او در مورد چند و چون تصمیمی که گرفته بود، به «سازندگی» میگوید: «من ۲۷ سال در بیمارستان ساسان کار کردم و مسئول درمان جانبازان بیمارستان ساسان بودم. سالهای زیادی با بیماران قطع نخاعی کار کردم و بعد هم که از ساسان بازنشسته شدم، به صورت داوطلبانه با بیمارستان بقیهالله و چند جای دیگر به صورت پاره وقت همکاری کردم. بعد هم خودم را موظف دانستم که با هلالاحمر کار کنم و همان موقع هم موضوع اعزام به آسایشگاه کهریزک مطرح شد.
اوایل می گفتند اولین نقطه ای که ممکن است مورد حمله ویروس کرونا قرار بگیرد، سالمندان هستند. در آسایشگاه کهریزک هم سالمندان زیادی بودند که سنشان واقعا زیاد بود، ایمنی بدنشان پایین بود و به کمک رسانی بیشتری نیاز داشتند. من تحقیق کردم و دیدم واقعا این آسایشگاه به کمک نیاز دارد. با خودم فکر کردم من که در تمام این سالها برای خدا قدم برداشته ام، چرا الان کاری نکنم. البته همان موقع شرایط جسمی خودم هم چندان مناسب نبود اما در این مواقع هیچ کدام اینها مطرح نمی شود، فقط عشق و ایمان به این کار است».
چهار فروردین هلال احمر به او اعلام می کند که از پنجم به کهریزک اعزام شود؛ می گوید: «پنجم فروردین بود که من به کهریزک رفتم و تا ۲۱ فروردین هم آنجا قرنطینه بودم. قرنطینه در محیط کار؛ شبانهروز در آنجا بودیم و اصلا از آن محیط خارج نمی شدیم. در آسایشگاه برای شیفت شب نیرو نداشتند و به من گفتند شیفت های شب را قبول می کنی؟ قبول کردم. من در بخش نارون یک بودم که ۸۵ بیمار داشت. در این بخش فقط چهار نفر مادریار داشتند که شیفت هایشان تغییر می کرد؛ من هم قبول کردم مسئول شیفت شب شوم. شیفت های شب از هفت شب شروع می شد تا هفت صبح. خدا را شکر مدتی که در نارون یک بودم هیچ اتفاقی برای هیچکدام از مریضها نیفتاد و من رو سفید برگشتم و بخشم را سفید تحویل دادم».
او در مورد وضعیت آسایشگاه کهریزک در مبارزه با کرونا میگوید: «از همان روزهای اول بیماری برخی از سالمندان درگیر این بیماری شدند و آسایشگاه کهریزک هم مورد هدف این ویروس قرار گرفت. دکتر صوفی نژاد، رئیس آسایشگاه هم اعلام کردند که برای این بیماری آمادگی نداشتهاند و غافلگیر شدهاند. آنها از بهمن و اسفند درگیر این بیماری شده بودند و فروردین دیگر اوج این قضایا در کهریزک بود. در آسایشگاه هم نیروها امکانات درستی نداشتند، حتی ماسک و شیلد کم بود. یکبار خودم میخواستم برای یکی از مریضها خون بزنم و چون گان و تهجیزات نداشتیم، مجبور شدم همینطور بدون امکانات بروم و کارم را انجام دهم. آن مریض هم حالش خوب نبود و بعد او را به بیرون از آسایشگاه منتقل کردیم».
او به فوتی های آسایشگاه هم اشاره می کند: «تعداد فوتی ها را نمی توانستیم دقیق اعلام کنیم. با این حال خبر پیچیده بود که تعداد فوتی ها زیاد است. پرستار هم در کهریزک کم بود، در هر بخش یک نفر. حتی گاهی یک نفر مجبور بود سه یا چهار بخش را بگرداند. شرایط کار خیلی سخت بود. یکبار یکی از همکارانم به من زنگ زد که برای خونگیری به کمک او بروم.
در آسایشگاه هم همه سالمند بودند. خونگیری از آنها کار سختی بود. من هم رفتم کمک. یک هفته بعد از این ماجرا بود که خودم احساس کردم کمکم دارم درگیر بیماری میشوم. نفس کم میآوردم و اکسیژن خونم کم شده بود. آن مریض را هم به خارج از آسایشگاه منتقل کردند که فوت هم کرد».
کار در بخشی که هم خطر ابتلا به بیماری وجود دارد و هم سن و سال بیماران زیاد است، سختتر میشود؛ میگوید: «در بخشی که خودم بودم، یک اتاق مشکوک داشتیم که باید حتما با گان و ماسک در آن وارد میشدیم. در آن اتاق هفت بیمار مبتلا به کرونا بودند که باید هر روز از آنها آزمایش میگرفتیم و میفرستادیم آزمایشگاه. فکر کنید در یک بخش ۸۵ مریض وجود دارد و در یک اتاق هم هفت نفر بیمار مبتلا به کرونا هستند. واقعا کنترل کردن بیماری کار سختی بود. اما خدا کمک کرد و این هفت نفر هم به وضعیت سفید برگشتند. بچهها همه شبانهروز زحمت کشیدند و کمک کردند و قبل از این همه چیز لطف خداوند بود».
همهی اینها در وضعیتی است که به گفتهی او سالمندان و بیماران کهریزک هیچگونه شناختی از این بیماری نداشتهاند: «بیماران کهریزک اصلا در شرایطی نبودند که بتوانند این موقعیت را درک کنند. فقط مدام از ما سوال میکردند که چرا ملاقاتیها را ممنوع کردهاید، چرا به ما تلفن نمیدهید تا با خانوادههایمان صحبت کنیم. همهی این کارها یک ماهی بود ممنوع شده بود. نمیتوانستیم ریسک کنیم و دست مریض تلفن بدهیم یا کسی از بیرون برای ملاقات بیاید و ازدحام جمعیت رخ دهد. حتی خود ما هم قرنطینه شده بودیم و از محیط نمیتوانستیم خارج شویم».
با این حال، وضعیت آسایشگاه هر روز شکل و شمایل تازهای میگیرد؛ «برای استریل کردن سطوح و ملحفههای بیماران امکانات بود، چون اصولا کسانی که در آسایشگاه بستری هستند، مریض بودند و باید به وضعیت بهداشتی آنها همیشه رسیدگی میشد. اما مشکل اصلیای که ما با آن مواجه بودیم، کاور کردن پرسنل و کمبود امکانات برای آنها بود. اوایل این مشکل جدی بود اما بعد، هم سپاه کمک کرد و هم مردم. یک مرتبه کلی ماسک و گان به دست ما رسید و توانستیم از آنها استفاده کنیم».
او به وضعیت بیماری در میان پرسنل هم اشاره میکند: «چون من به عنوان داوطلب به آسایشگاه کهریزک رفته بودم و از ابتدای امر آنجا نبودم، آمار دقیقی از پرسنلی که خودشان به بیماری مبتلا شده بودند، ندارم. اما من خودم به جای یکی از همکارانی رفتم که جواب تست او مثبت اعلام شده بود. اخبار بخشهای دیگر را از همکاران میشنیدم که میگفتند مثلا فلانی و فلانی و فلانی هم درگیر شده و رفتهاند قرنطینه. در حدود یک هفته، ده روز این اخبار خیلی زیاد بود و تعداد کسانی که مبتلا میشدند نگرانکننده بود. این افراد هم اغلب جزو همان کسانی بودند که از روزهای اول در آسایشگاه حضور داشتند و برای مقابله با بیماری آمادگی نداشتند. تقریبا تمام پزشکها و بیشتر کادر اصلی آسایشگاه دچار بیماری شده بودند، اما کمکم این وضعیت کنترل شد».
معصومی درباره وضعیت بیماری خودش میگوید: «حدود بعد از ده روزی که از کارم در آسایشگاه گذشته بود، احساس کردم دارم نفس کم میآورم. همانجا از قفسه سینهام عکس گرفتم و متوجه شدم در وضعیت سفید قرار ندارم و دارو گرفتم. همان موقع به من پیشنهاد دادند از اکسیژن استفاده کنم، اما قبول نکردم. فکر کردم اگر این کار را بکنم، روحیه همکاران دیگرم ضعیف میشود و آنها هم میترسند چون با من در تماس بودهاند، ممکن است آنها هم آلوده شده باشند. من در همان وضعیت تا ۲۱ فروردین به کارم ادامه دادم. ۲۱ فروردین به خانه آمدم تا برای دو هفته در خانه قرنطینه شوم. در خانه حالم بدتر شد و مداوم اکسیژن گرفتم تا اینکه به مرور بهتر شدم».
گرچه بعضی از بیماران از وضعیت موجود گلایه داشتند یا ترسیده بودند، اما معصومی میگوید در همان شرایط بودند بیمارانی که روحیهشان خیلی خوب بود؛ «یکی از بیماران خانمی بود با سن خیلی بالا، با این حال حافظهی خوبی داشت و شبها برایمان شعرهای قدیمی میخواند. یک و نیم نصف شب باید به آنها میان وعده میدادیم؛ چون سنشان بالا بود و ضعف میکردند. همین خانمی که گفتم بیدار میشد و برایمان شعر میخواند. بعد جو آنجا کاملا عوض میشد و ما یادمان میرفت که برای چه آنجا هستیم یا چه کار داریم میکنیم. حالا که این روزها گذشته من خیلی دلتنگشان میشوم. خدا شاهد است تصمیم گرفتهام اگر حالم بهتر شد، دوباره به عنوان داوطلب برای یک هفته، ده روز به آسایشگاه برگردم».
حالا هم در اخبار به گوش می رسد که وضعیت کهریزک بهتر شده و هم این پرستار داوطلب می گوید: «هر روز تماس می گیرم و با همکارانم حرف میزنم، می گویند وضعیت بهتر شده، بخشها سفید شده اند و کمک رسانی بسیار خوب بوده است. البته چند نفر از بیماران به علت کهولت سن فوت کردهاند اما به دلیل ویروس کرونا اتفاق تازه ای نیفتاده است و این بیماری خیلی خوب در آنجا جمع شده است».
گزارش از: مریم لطفی