از سیر تا پیازِ نجف دریابندری؛ مترجمی با ذائقه ماجراجو!
عصر ایران ؛ نهال موسوی – نجف دریابندری مترجم معروف و مهم معاصر درگذشت. مانند همه اخبار از این دست وقتی این جمله کوتاه را میشنویم در کسری از ثانیه تمام اتفاقات برجسته آن شخص از ذهن عبور میکند در مورد دریابندری برای من اینگونه بود:
داشتن اسم نجف ( اسم یک شهر!)، مترجم” وداع با اسلحه با آن جلدآبی”، چهره یک روشنفکر، همسر فهیمه راستکار (دوبلور معروف و هنرپیشه تئاتر، سینما و تلویزیون)، «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» ، روحیه طنز و البته اهل جدل و نقد جدی (او به بسیاری از مترجمان معروف را مورد انتقاد قرار داد) و …
نجف دریابندری هم متعلق به نسلی از روشنفکری ایران است که شاید بتوان گفت دیگر جز ۲ یا ۳ نفر کسی دیگر از آنها در قید حیات نمانده است، بزرگانی چون شاملو، نیما یوشیج، اخوان ثالث، ابراهیم گلستان، هوشنگ پزشکنیا و …
دکتر شفیعی کدکنی و نجف دریابندری
وی معتقد است توجه مترجم باید به زبان فارسی باشد، تمام فکر و ذکرش زبان فارسی باشد، باید مدام در حال آموختن از متون جدید و قدیم، از شعر و نثر، از مردم کوچه و خیابان، و از کَس و کار و دوست و غریبه و زن و بچه و همچنین از خودش.
«من دانشکدهی ادبیات هیچوقت نرفتم. درس و مدرسه را همانطور که زود شروع کرده بودم، زود هم رها کردم. سال نهم مدرسه که بودم از بابت املای انگلیسی تجدید شدم. تابستان را شروع کردم به خواندن انگلیسی و از آن به بعد تا امروز که میبینید، مشغول حاضر کردن درسم هستم.»
شاید الان بیشترین نگاهها و نوشتهها در مورد جایگاه والای او در مترجمی باشد اما بیش از هر نکته دیگری در این سالها «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» (که با همکاری همسرش نوشته است) مرا درگیر خود کرده است، ما همواره کتاب آشپزی داشتهایم و مترجم هم کم نداشتهایم اما اینکه یک مترجم حرفهای در آشپزی تا این اندازه ماهر باشد و چنین کتابی بنویسد واقعا بی نظیر است. از همان اسم کتاب میتوان به جایگاه نویسنده، ارزش انتخاب کلمات و اشراف کامل بر هر ۲ موضوع رامیتوان دریافت.
ماجرای نگارش این کتاب به سالها پیش برمیگردد، به شبی که محمد زهرایی (مدیر فقید انتشارات کارنامه) در غیاب فهیمه راستکار، مهمان دریابندری بوده و دریابندری او را مهمان خوراکی مکزیکی، از دستپختهای خودش، کرده است و سر همین شام زهرایی به دریابندری پیشنهاد میکند که کتابی در حوزه آشپزی تألیف کند و برای همراهی با او در این راه اعلام آمادگی میکند. درنهایت، با تشویقهای مرحوم زهرایی، نجف دریابندری و مرحوم فهیمه راستکار با کمک هم، بعد از حدود هشت سال تحقیق که گاه بهصورت میدانی انجام گرفته است، «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» را به رشته تحریر درمیآورند.
فهیمه راستکار و نجف دریابندری
دریابندری درس آموختهی دانشگاه نیست در واقع او خودآموخته است. جالب است که از این لحاظ به ارنست همینگوی، که داستانهایش به زندگی و تجربههای خودآموختهاش نزدیک بود، شباهت دارد.
نجف دریابندری در سال ۱۳۰۸ در آبادان متولد شد. دوره ابتدایی را در مدرسه ۱۷ دی گذرانده و وارد دبیرستان رازی آبادان شد. او در سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرده و به دنبال کار رفتهاست. حضور انگلیسیها در تأسیسات نفتی شهر آبادان و تردد آنان در سطح شهر و کاربرد آن زبان، وی را به یادگیری زبان انگلیسی علاقهمند ساخت و بهطور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت.
دریابندری خود در مورد نقش سینما هم در یاد گرفتن زبان انگلیسی گفته است: «یکی دیگر از عوامل واقعا مؤثر در یادگیریِ زبانِ انگلیسی من سینما بود. سینمایِ شرکت نفت. سینمایی که آن موقع اسمش تاج بود. من بعدها رفتم و کمی دنیا را گشتم، به آمریکا و اروپا رفتم ولی هیچ سینمایی به این خوبی ندیدم. سینمای تاج آبادان یک چیز فوقالعادهای بود. سینمایی بود که شرکت نفت قبل از جنگ شهریور ۲۰ درست کرده بود، و در زمان جنگ هنوز ساختمانش تمام نبود. با این حال فیلم نمایش داده میشد و صندلیهایش از بشکهها و مصالحی بود که از شرکت نفت میآوردند. بعد از جنگ چند ماه سینما را تعطیل و بعد تکمیل کردند. صندلیهایش را عوض کردند و به شکل مدرنی درآوردند. در آن دورهای که مشغول خواندن انگلیسی بودم به این سینما میرفتم که در هفته دو یا گاهی سه فیلم نمایش میداد. فیلمها انگلیسی بود. دورۀ بعد از جنگ جهانی بود و سینمای انگلستان یک دورۀ خیلی پُر رونقی را میگذراند. بعد از چند سال البته دچار بحران شدند و هنرپیشهها و کارگردانها به هالیوود رفتند و سینمای انگلیس چند سالی بههم خورد. ولی بههر حال آن دوره خیلی فعال بود، و سینما تاج فیلمهای کاملا تازۀ انگلیسی میآورد و نمایش میداد.»
نجف دریابندری همراه پدر
در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمه کتاب معروف وداع با اسلحه، نوشته ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به دلیل فعالیتهای سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد.
رابطه و سطح فعالیت دریابندری با حزب توده همواره مبهم است. دریابندری میگوید «گاهی از خودم میپرسم تا کی حزب توده بودهام؟ واقعیت این است که من از روزی که به زندان افتادم تا به حال، با حزب توده تماسی نداشتهام.» اما او به اتهام عضویت در حزب توده به زندان میافتد و تا نزدیکی چوبه دار نیز میرود.
دریابندری مانند سایر اعضا حزب توده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «خیلی جدی نگرفتند» اما اندکی پس از این کودتا او و تعدادی دیگر از فعالان شهر را به کلانتری احضار میکنند و بار اول ۷-۸ روز بازداشت میشوند و بعد از آن به سر کار خود باز میگردند. اما هشت ماه بعد، پس از «لو رفتن شبکه افسران حزب توده»، نجف و ده نفر از دیگر دوستانش باردیگر بازداشت میشوند و اینبار از شرکت نفت هم اخراج میشوند. برایشان دادگاهی تشکیل میشود، ۵ نفرشان به حبس جزئی محکوم میشوند؛ نجف و دو نفر دیگرشان محکوم به اعدام میشوند و مابقی زندانی طولانی مدت میگیرند. اما در نهایت نجف دریابندری و اکبر بهشتی تخفیف میگیرند و به حبس ابد محکوم میشوند و تنها حکم اعدام مهندس آگه تایید، اما اعدام نمیشود.
نجف دریابندری در دورانی که محکومیت حبس ابدش را طی میکند به گفته خودش «بدون مقدمه» و با هواپیما به زندان قصر تهران منتقل میشود و دوباره دادگاه تشکیل میدهند که اینبار حبس ابد او به پانزده سال حبس تقلیل پیدا میکند و حکم مهندس آگه –یکی از آن یازده نفر- به حبس ابد کاهش پیدا میکند؛ نجف و مابقی محکومین یک سال در زندان قصر میمانند و مجددا به حکم خود معترض میشوند و اینبار نیز حکم پانزده سال حبس به چهار سال تخفیف پیدا میکند و مهندس آگه نیز به پنج سال زندان محکوم میشود.
در زندان به مسائل فلسفی علاقهمند شد و در مدت حبس، کتاب ارزشمند “تاریخ فلسفه غرب” اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد.
در نهایت به عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رماننویسان و نمایشنامهنویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتابهایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک توین را ترجمه کرد.
دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسه فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلمهای خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ از این کار نیز کناره گرفت و بهطور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار وی میتوان به ترجمه کتابهای یک گل سرخ برای امیلی و گور به گور نوشته ویلیام فاکنر، رگتایم و بیلی باتگیت اثر دکتروف، معنی هنر از هربرت رید و پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد.
انتخاب عنوان کتاب دریابندری توسط شاملو
نجف دریابندری جزو کسانی است که سبک و سیاق ترجمههای احمد شاملو را نمیپسندد. به نظر او شاملو در اصالت اثر دست میبرد و میگوید: «شاملو در ترجمه خودش را آزاد گذاشته بود، کار که من آن را ترجمه نمیدانم؛ به نظرم شاملو ترجمه را بیشتر برای اینکه کاری کرده باشد و نانی درآورده باشد، انجام میداد. البته نجف دریابندری در جایی میگوید که ترجمه عنوان «بیگانهای در دهکده» به پیشنهاد احمد شاملو بوده است. او میگوید این داستان را ترجمه میکند اما بر سر چگونگی ترجمه عنوانش مردد میشود که بعد از آنکه شاملو که در «کتاب هفته» با عنوان «بیگانهای در دهکده» منتشر میکند این عنوان به نظر دریابندری هم خوش میآید.
نجف دریابندی در کنار ایرج افشار
نگاه جالب دریابندری به ذبیح الله منصوری
تقابل ذیبح الله منصوری با نجف دریابندری جالب است. منصوری تخیل خود را در متن دخیل میکرد و برخی آثار او در حقیقت تالیف بوده و نه ترجمه؛ اما آثار او مخاطبان زیادی داشت و عامه مردم خریدار آثار به ظاهر ترجمه او بودند. با اینکه از نظر فن و مترجمان کارهای ذبیح الله منصوری ترجمه نیست اما دریابندری برای تلاشهای وی ارزش و احترام زیادی قائل میشود. دریابندری به عبارت «ترجمه» پیش از اسم ذبیح الله منصوری اهمیتی نمیدهد و میگوید: «خواننده با واقعیت امر سرو کار دارد، نه با آن دو کلمهای که روی جلد چاپ شده است و جلب نظر آن هزاران خواننده ای که کارهای ذبیح الله منصوری را میخرند و میخوانند کار هرکسی نیست؛ این قریحه خاصی میخواهد که در عصر ما فقط توی سینه و کله آدم گوشهگیر و بیادعایی مثل ذیبح الله منصوری پیدا میشد…. منصوری سالها بدون وقفه زحمت کشید و خوراک خوانندگان خودش را زنده نگهداشت، رسم و عادت کتاب خواندن را در خیلی از خانوادههای ایرانی زنده نگهداشت، بلکه توسعه هم داد… شاید خیلیها اولین مطالعه را با او شروع کرده باشند و یکی از اولین کارهایشان این بود که بنشینند و ذبیح الله منصوری بیچاره را مسخره کنند.»
آشنایی با ابراهیم گلستان در شرکت نفت
نجف دریابندری با تحصیلات سوم دبیرستان استخدام شرکت نفت میشود. در بخشهای مختلف این شرکت مشغول به کار میشود اما چون با روحیاتش سازگاری ندارد مدام در قسمتهای مختلف جابجا میشود تا جایی که به پیشنهاد خوش در انتشارات این شرکت مشغول به فعالیت میشود. او در این بخش با ابوالقاسم حالت، پزشکنیا (نقاش)، ابراهیم گلستان همکار میشود. دریابندری پزشکنیا را «اولین نقاش مدرن ایران» معرفی میکند کسی که شاگرد کمالالملک بوده است .
نجف دریابندری اما در برابر ابراهیم گلستان موضع سختی دارد. ماجرای آشنایی آنها به دوران جوانی و حضورشان در شرکت نفت بر میگردد؛ ابراهیم گلستان می گوید او بوده که کتاب «وداع با اسلحه» اثر همینگوی را به دریابندری برای ترجمه داده اما وی این ادعا را بارها رد کرده و میگوید این کتاب را تنها از ابراهیم گلستان، به امانت گرفته و ضمنا نتوانسته آن را به گلستان برگرداند. اما اختلاف به این اظهار نظر محدود نمیشود؛ بلکه گویا یکبار همسر اول دریابندری با دفتر گلستان تماس میگیرد و منشی ابراهیم گلستان جواب درستی به خواسته همسر دریابندری نمیدهد و وی دچار سوتفاهم میشود و همین باعث بالا گرفتن اختلافها بین این دو میشود تا جایی که دریابندری بارها برخی ادعاهای ابراهیم گلستان درباره خودش را از اساس نادرست دانسته و تکذیب کرده است.
حزب توده و خسرو گلسرخی
دریابندری در مورد حزب توده مواضع تندی دارد و از آنها به خوبی یاد نمیکند. مثلا در یکی از مصاحبههای خود میگوید:« در حزب توده آدم فیلسوف نبود، یعنی کسی که از فلسفه سر دربیاورد خیلی کم بود، یا اصلا نبود. در واقع احسان طبری تنها کسی بود که در حزب اهل فلسفه بود. اصولا باید گفت که حزب توده یک حزب غیرفلسفی بود، هرچند مدعی بود برپایه ماتریالیسم دیالیتیک بنا شد است.» یا درباره خسرو گلسرخی میگوید:«خسرو گلسرخی آدم مهمی نبود. برای اینکه در دادگاه شلوغ کاری کرده بود و بعد از اعدامش مهم شد. او مسئول صفحه ادبی روزنامه کیهان بود.»
در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۶ کمیته ملی ثبت میراث ناملموس در سالن کانون فرهنگی فجر تشکیل جلسه داد و در این جلسه نجف دریابندری بهعنوان گنجینه زنده بشری در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) بهثبت رسید.