عروس جوان طعمه کلاهبرداران اینترنتی شد
این دختر مدعی بود که پول خرید جهیزیه اش توسط شیادان فضای مجازی به یغما رفته است، در حالی که از شدت نگرانی و اضطراب آرام و قرار نداشت، اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: هنوز یک ماه بیشتر از برگزاری جشن عروسی خواهر بزرگم نگذشته بود که مجید به خواستگاری ام آمد.
من هم که به تازگی تحصیلاتم را در مقطع دبیرستان به پایان رسانده بودم، به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم چرا که پدرم کاملا مجید و خانواده اش را میشناخت و میدانست او جوانی با ایمان و اهل کار و زندگی است.
به همین دلیل بلافاصله قول و قرارها گذاشته شد و من و مجید در حالی پای سفره عقد نشستیم که پدر بازنشسته ام اقساط خرید جهیزیه خواهرم را میپرداخت.
دوران شیرین نامزدی من و مجید در شرایطی آغاز شد که دغدغه تامین جهیزیه به یک معضل روحی برایم تبدیل شده بود و به شدت آزارم میداد.
به خوبی میدانستم پدرم بدون آن که به روی خودش بیاورد در وضعیت اقتصادی سختی قرار دارد و حقوق بازنشستگی اش کفاف هزینههای سنگین زندگی را نمیدهد.
اما از سوی دیگر من هم باید به خانه بخت میرفتم و جهیزیه ام را آماده میکردم چرا که در همین مدت کوتاهی که از برگزاری مراسم عقدکنان میگذشت متوجه شدم خانواده مجید اهل تجملات هستند و به نوع و مارک لوازم خانه اهمیت زیادی میدهند.
این افکار همواره در ذهنم میپیچید و نمیتوانستم با کسی در میان بگذارم. مجید فروشنده لوازم تزیینی ساختمان بود و درآمد خوبی داشت. هنوز دوران نامزدی ما به یک سال نرسیده بود که او بسیاری از لوازمی را که به عهده داشت و در سیاهه خواستگاری نوشته بودیم خرید و آماده برگزاری جشن عروسی شد، در حالی که پدر و مادرم هنوز نتوانسته بودند تکه کوچکی از جهیزیه مرا تهیه کنند.
این موضوع به یک نگرانی عجیبی برایم تبدیل شده بود تا این که روزی وقتی در شبکه اجتماعی اینستاگرام مشغول جست و جو بودم با پیج فردی آشنا شدم که مقدار زیادی لوازم منزل و جهیزیه عروس را با قیمتی بسیار مناسب به فروش گذاشته بود.
برای لحظاتی روی قیمت اجناس با کیفیت و مارکهای شناخته شده خیره ماندم تا این که بالاخره تصمیم گرفتم یک وسیله ارزان قیمت خریداری کنم تا خدای ناکرده در چنگ کلاهبرداران نیفتم.
به همین دلیل یک دستگاه سشوار سفارش دادم تا در صورتی که این فروش اینترنتی کلاهبرداری بود پول زیادی از دست نداده باشم، اما درکمال ناباوری یک هفته بعد فردی که خودش را پستچی معرفی میکرد در منزل پدرم آمد و سشوار سفارشی را در یک بسته بندی شیک تحویلم داد.
با شور و شوق خاصی به داخل پذیرایی رفتم و بسته را باز کردم. درست همان مارکی بود که سفارش داده بودم. خیلی خوشحال شدم و بلافاصله یک دستگاه جاروبرقی هم سفارش دادم.
بعد ازآن با خانم فروشنده تماس تلفنی گرفتم و کلی درباره اجناس و قیمتهای مناسب آن با هم گفتگو کردیم.
خلاصه، جاروبرقی هم یک هفته بعد و درست با همان شیوه به دستم رسید. دیگر به آن فروشنده و لوازم خانگی آنها اعتماد کامل داشتم.
این بود که پدرم را راضی کردم تا مبلغ وامی را که به تازگی گرفته بود به همراه همه پس اندازش به حساب فروشنده اینترنتی واریز کند تا همه لوازم جهیزیه ام را یک جا و با قیمتی مناسب خریداری کنیم.
پدرم اگرچه بسیار تردید داشت و نمیتوانست به این گونه خریدها اطمینان یابد، اما وقتی چشمان اشک بار مرا دید، همه سرمایه اش را به حساب بانکی من واریز کرد و من هم با ارسال فهرست کامل جهیزیه ام، وجه را به فروشنده اینترنتی پرداخت کردم. این بار هر روزی که سپری میشد اضطراب بیشتری پیدا میکردم چرا که دهها میلیون تومان دارایی و وام پدرم را به حساب بانکی کسی ریخته بودم که هیچ سند و مدرکی از او نداشتم.
بالاخره از آن چه میترسیدم به سرم آمد و با گذشت ۱۰ روز از زمان واریز پول نه تنها لوازمی به دستم نرسید بلکه گوشی تلفن فروشنده نیز خاموش شد.
وقتی به اداره پست رفتم تازه فهمیدم برگه رسید پست هم جعلی است و من در دام کلاهبرداری افتاده ام …
منبع: روزنامه خراسان