آیا به پایان نوستالژیِ مدرسه رسیده‌ایم؟

در ایران، وجه تمایز سال تحصیلی جاری در تاریخ نظام آموزشی این بود که وضعیت کمّی و کیفیِ آموزش و پرورش بیشتر از قبل برای خانواده ها و حوزه عمومی آشکار شد و به چشم آمد.

کانال تربیت و توسعه؛ مرتضی نظری – از زمان انتشار کتاب مدرسه زداییِ ایوان ایلیچ تا آثار جدیدتری همچون « آیا آموزش می‌تواند جامعه را تغییر دهد؟» نوشته مایکل اَپل و نیز تلاش هایی در داخل کشور مانند گفتارهای نویسندگان در کتاب «مرگ مدرسه؟» و یا عبدالعظیم کریمی در کتاب «آموزش علیه آموزش»، نقدها و نظراتی پیرامون کارآمدیِ مدرسه در برابر تغییرات شتابان جهانی منتشر شده است. اما بحران جهان گیرِ کرونا، به عنوان بازیگری فعال و ناپیدا، پرسش های انتقادی گذشته درباره مدرسه را نه تنها زنده کرده که به شکلی قهری و نامرئی، رأساً آستین بالا زده و فرمانِ «مدرسه، تا اطلاع ثانوی تعطیل!» را برای کشورهای جهان صادر و اجرا کرده است.
پیش از این در یادداشتی آورده ام که معنا و مفهوم مدرسه از محدوده زمان و مکان عبور کرده و دنیا به تلقی جدیدی از مدرسه هم در معنا و هم در کارکرد رسیده است و با کلیدهای کهنه، قفل های نو را نمی توان گشود. اما کرونا، گویی این ضرورت را زُمخت و بدون تعارف به سیاست‌گذاران آموزشی جهان فهماند که برای ادامه حیاتِ مدرسه به راه های دیگر بیندیشند!

آموزش های از راه دور و آنلاین البته گزینه های ناآشنایی نیستند.

در ایران، وجه تمایز سال تحصیلی جاری در تاریخ نظام آموزشی این بود که وضعیت کمّی و کیفیِ آموزش و پرورش بیشتر از قبل برای خانواده ها و حوزه عمومی آشکار شد و به چشم آمد. به عنوان نمونه مشخص شد که علیرغم صرف بودجه های متنوع و فعالیت چندین ساله سه بخش در حوزه e_learning و آموزش الکترونیکی در وزارت آموزش و پرورش از جمله؛ سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، اداره آموزش از راه دور، مرکز فناوری اطلاعات و پروژه های فناورانه پراکنده در سازمان های تابعه این وزارتخانه، اما در روزِ نیاز، مخاطبان این وزارتخانه، سردرگم با مسأله های بدیهی و پیش پا افتاده مواجه شدند.
منتقدانه باید پرسید؛ در تمام سالیان گذشته حاصل هزینه ها و بودجه های متنوعی که برای طراحی سیستم های یادگیری و آموزش آنلاین در بخش های مختلف این وزارتخانه صرف شده، چه بوده؟ و چرا در نهایتِ کار، دستاورد این بودجه ریزی های دولتی به پای توسعه آموزش الکترونیکی این شد که خانواده های دانش آموزان در ایام دشوار و نیمه تعطیل، راهی بازار موبایل فروشان شهر و دیار خود شدند تا با صرف هزینه هایی عمدتاً فراتر از تحمل اقتصاد خانواده فرزندانشان را به این به اصطلاح آموزشِ آنلاین برسانند؟ و چه کسانی پاسخگوی تأخیر و جاماندگی غیرعادلانه فرزندان طبقات کم برخوردار از دسترسی به آموزش هستند؟ و پرسش مهم اینکه آیا این سبک مدیریت و برنامه ریزی آموزشی، پاسخگوی شرایط جدید هست؟

پیشنهاد:

ضروریست تا وزارت آموزش و پرورش ضمن پایان بخشیدن به وضعیت چندمدیریتیِ آموزش الکترونیکی در درون خود، با سرعت بیشتری وضع فعلی آموزش های آنلاین و الکترونیکی را سامان داده و به یکپارچگی برساند و دقیقاً ابعاد بودجه ای، محتوایی، فنی و مدیریتی و وظیفه بخش های مرتبط با این شیوه آموزش را مشخص نموده و این حوزه را نظارت پذیر و هدفمند سازد و همچنین با توجیه و آشناسازی عمومی و با توجه به اقلیم فرهنگی و جغرافیایی گوناگون شهری، روستایی و عشایری کشور، گزینه های قابل دسترس و مناسب را به جای اصرار بر یک روش پیش روی یادگیرندگان قرار دهد تا بیش از این بر دامنه نابرابری های آموزشی و تأخیر در یادگیری به ویژه برای بخش محروم و کم برخوردار افزوده نشود.
در این زمینه علاوه بر استفاده از تجربه های ارزشمند بومی شرکت های داخلی، نگاه به تجربه برخی کشورهای موفق در زمینه e_learning هم بسیار عقلانی و لازم است.
فراموش نکنیم، مفهوم مدرسه دیگر با تلقی های نوستالژیک و خاطره انگیز دوران کودکی ما قابل تبیین نیست و کیفیت بخشی به آموزش های آنلاین و از راه دور می تواند به کارآمدی مدرسه و ادامه حیاتش در دوره جدید کمک کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.