«حوا، مریم، عایشه»/ زن، سینما، کابل
در همین زمینه
در سرزمینی میخواستیم فیلم بسازیم که ۵ سال طالبان دیدن تلویزیون را هم حرام کرده بود چه برسد به فیلم ساختن، حتی در زمانی بادبادک هوا کردن بچهها هم حرام شده بود.
عصر ایران ؛ کاوه معینفر – سهشنبه شب (۱۹ آذر) افتتاحیه شروع اکران فیلم «حوا، مریم، عایشه» در خانه هنرمندان بود. فیلم ساخته صحرا کریمی و به تهیهکنندگی کتایون شهابی محصول مشترک ایران و افغانستان است که امسال در جشنواره معتبر “ونیز” حضور داشت.
فیلم نگاهی انتقادی به مشکلات زندگی زنان در یک جامعه مرد سالار دارد. در ابتدا ذکر کنم این نوشتار در مقوله نقدنویسی فیلم نیست بلکه بیشتر دستمریزادی است به سازندگان فیلم از جانب کسی که به بهانه سینما چند صباحی را در آن کشور زیسته است.
سال ۱۳۸۱ در طی ساخت ۲ فیلم سینمایی و چند فیلم کوتاه، چند ماهی در شهر کابل بودم، اولین کسانی بودیم که بعد از سقوط طالبان به کابل رفتیم و فیلم سینمایی ساختیم.
هنوز ترس و رعب ۵ سال حکومت طالبان را در ته چشمان مردم میدیدم اما با این وجود ما میخواستیم فیلم بسازیم و سختترین کار این بود که برای فیلم بازیگر پیداکنیم علی الخصوص بازیگر زن.
در سرزمینی میخواستیم فیلم بسازیم که ۵ سال طالبان دیدن تلویزیون را هم حرام کرده بود چه برسد به فیلم ساختن، سینما، بازیگری و … شاید باورتان نشود ولی حتی در زمانی بادبادک هوا کردن بچهها هم حرام شده بود یا به زبان مردم افغانستان «گودی پران بازی» هم ممنوع بود.
در سینما قانونی نانوشته وجود دارد که : «هیچ محالی در سینما محال نیست» با هر سختی و مشقتی بود عاقبت یک کاندید برای بازیگر نقش اول زن از میان مردم عادی پیدا کردیم که هیچ تجربهای هم در زمینه بازیگری نداشت: خانمی جوان حدودا ۲۰ ساله که قرار است در فیلم ما نقش دختری را بازی کند که رویای رئیس جمهور شدن در سر دارد.
با راهنماییهای کارگردان و تستهای مختلف به این نتیجه رسیدیم که او میتواند از عهده بازی در چنین نقشی برآید و خودش هم راغب بود. قرارداد بستیم و همه اتفاقات خوب بود تا ۲ روز بعد به ناگاه گفت من نمیتوانم در فیلم باشم و منصرف شدهام.
برای ما که با هزاران بدبختی این خانم را پیدا کرده بودیم و قرار بود کل گروه فنی (فیلمبردار، صدابردار، صحنه و …) تا یک هفته دیگر از تهران با تجهیزات سینمایی برسد، چنین خبری در حد شلیک به گیجگاه بود. به ویژه برای من به عنوان دستیار کارگردان، چون میدانستم که پیدا کردن یک شخص دیگر شاید بسیار بیشتر از یک هفته طول بکشد و این یعنی به هم خوردن تمام برنامهریزی ما و … حتی شاید تعطیل شدن ساخت فیلم.
همراه با کارگردان و چند نفر دیگر به خانه خانم بازیگر رفتیم و دلیل انصرافش را پرسیدیم بعد از کمی حاشیه رفتن عاقبت حرف دلش را زد و گفت میترسم، میترسم که طالبان یا کسی از طرفداران آنها یا حتی یک آدم متعصب مرا بکشد.
حرف او ما را هم ترساند اما نگاه ما به اوضاع افغانستان فرق داشت (سوتفاهم نشود من نگاه ناآگاه خارج از گود داشتیم)، بعد از ساعتها حرف، بحث، خواهش و تمنا با خودش، مادرش، پدرش، برادرش و … عاقبت راضی شد و در فیلم ما بازی کرد و خدا را شکر تا به امروز کسی او را نکشته و حتی بعد از آن تجربه تا همین حالا هم در همین دنیای فیلم و تلویزیون به کار ادامه داده است.
نگرانی که در تمام زمان فیلمبرداری (حدود ۲ ماه) مانند خوره به مغز و جانم افتاده بود این بود که نکند خانم بازیگر نقش اصلی دوباره نیاید، نکند کسی او را تهدید کند و او از کابل فرار کند، نکند که خدای ناکرده یک جاهل به او آسیبی برساند.
کتایون شهابی (تهیه کننده)
هر روز صبح که به سر صحنه فیلمبرداری میآمد خدا را شکر میکردم که امروز هم سر صحنه است، وقتی که در پایان روز سوار بر ماشین سرویسش میرفت، تا فردا صبح درون من غوغایی بپا بود از هزاران دلهره، ترس و تشویش. چون اسپند روی آتش بودم.
در فیلم دوم هم نقش اصلی را باید دختربچهای حدود ۱۰ یا ۱۱ سال بازی میکرد، برای او هم باز همان مراحل را طی کردیم و من همچنان مضطرب، نگران و به قول مردم افغان «وَرخطا» بودم.
فیلم دوم هم تمام شد و شکر خدا برای دختربچه فیلم هم هیچ مشکلی پیش نیامد و به بازیگری ادامه داد، معروف شد، ازدواج کرد و الان در فرانسه زندگی خوب و آرامی دارد.
همه اینها را مرور کردم تا برسم به این موضوع که بعد از دیدن فیلم «حوا، مریم، عایشه» مدام یاد آن روزهای کابل هستم، در فیلم صحرا کریمی ۳ بازیگر زن نقش اصلی و چند زن در نقشهای فرعی حضور دارند و همگی بسیار خوب از ایفای نقش خود برآمدهاند.
2 زن سینماگر (صحرا کریمی و کتایون شهابی) فیلمی قابل توجه ساختهاند که به سادگی موقعیت زنان در یک جامعه مردسالار را به تصویر میکشد و البته قابل ذکر است فراتر از مرزهای افغانستان هم شامل این وضعیت میشوند و این جای تبریک دارد.
کارگردان فیلم خانمی افغانستانی است که درس سینما خوانده و از دانشگاه هنر و فیلم جمهوری اسلواکی مدرک دکترای کارگردانی فیلم داستانی گرفته است.
گذشته از این صحرا کریمی اکنون ریاست “افغان فیلم” را هم برعهده دارد، یعنی ریاست سینمای افغانستان را دارد، “افغان فیلم” بالاترین نهاد متولی سینما در کشور افغانستان است (معادل سازمان سینمایی خودمان).
صحرا کریمی (فیلمساز)
با خودم فکر کردم آن روزها که در کابل بودم و اتفاقا به “افغان فیلم” هم زیاد میرفتم هیچگاه فکر نمیکردم رئیس اینجا یک خانم شود! شاید ایراد از قدرت تصور مغر من است ولی واقعیت را گفتم. انصافا مردم افغانستان گامی بلند و رو به روشنایی برداشتهاند.
حال بعد از دیدن فیلم «حوا، مریم، عایشه» و مرور خاطرات یک نوع احساس شعف و خوشحالی برای افغانستان و مردم آن دارم که به چنین روزی رسیدهاند، شاید هنوز مشکلاتی باشد ولی این روزها هم میگذرد مهم آن است که قدم در راه داشته باشی.
این خوشحالی حسی در من زنده کرد که دوست دارم دوباره به کابل بروم و در خیابانها و محلههای کابل بچرخم، در:
تایمنی، مندیی، کوچه کاهفروشی، کارته سخی، چنداول، وزیر اکبرخان، شهرنو، کوچه مرغها، دارالامان و …
“احمد ظاهر” هم بخواند: «خدا بود یارت، سخی نگهدارت، سخی نگهدارت …»
پی نوشت: فیلم اول “پنج عصر” ساخته سمیرا مخملباف و فیلم دوم “اسامه” ساخته صدیق برمک است.
فیلم نگاهی انتقادی به مشکلات زندگی زنان در یک جامعه مرد سالار دارد. در ابتدا ذکر کنم این نوشتار در مقوله نقدنویسی فیلم نیست بلکه بیشتر دستمریزادی است به سازندگان فیلم از جانب کسی که به بهانه سینما چند صباحی را در آن کشور زیسته است.
سال ۱۳۸۱ در طی ساخت ۲ فیلم سینمایی و چند فیلم کوتاه، چند ماهی در شهر کابل بودم، اولین کسانی بودیم که بعد از سقوط طالبان به کابل رفتیم و فیلم سینمایی ساختیم.
هنوز ترس و رعب ۵ سال حکومت طالبان را در ته چشمان مردم میدیدم اما با این وجود ما میخواستیم فیلم بسازیم و سختترین کار این بود که برای فیلم بازیگر پیداکنیم علی الخصوص بازیگر زن.
در سرزمینی میخواستیم فیلم بسازیم که ۵ سال طالبان دیدن تلویزیون را هم حرام کرده بود چه برسد به فیلم ساختن، سینما، بازیگری و … شاید باورتان نشود ولی حتی در زمانی بادبادک هوا کردن بچهها هم حرام شده بود یا به زبان مردم افغانستان «گودی پران بازی» هم ممنوع بود.
در سینما قانونی نانوشته وجود دارد که : «هیچ محالی در سینما محال نیست» با هر سختی و مشقتی بود عاقبت یک کاندید برای بازیگر نقش اول زن از میان مردم عادی پیدا کردیم که هیچ تجربهای هم در زمینه بازیگری نداشت: خانمی جوان حدودا ۲۰ ساله که قرار است در فیلم ما نقش دختری را بازی کند که رویای رئیس جمهور شدن در سر دارد.
با راهنماییهای کارگردان و تستهای مختلف به این نتیجه رسیدیم که او میتواند از عهده بازی در چنین نقشی برآید و خودش هم راغب بود. قرارداد بستیم و همه اتفاقات خوب بود تا ۲ روز بعد به ناگاه گفت من نمیتوانم در فیلم باشم و منصرف شدهام.
برای ما که با هزاران بدبختی این خانم را پیدا کرده بودیم و قرار بود کل گروه فنی (فیلمبردار، صدابردار، صحنه و …) تا یک هفته دیگر از تهران با تجهیزات سینمایی برسد، چنین خبری در حد شلیک به گیجگاه بود. به ویژه برای من به عنوان دستیار کارگردان، چون میدانستم که پیدا کردن یک شخص دیگر شاید بسیار بیشتر از یک هفته طول بکشد و این یعنی به هم خوردن تمام برنامهریزی ما و … حتی شاید تعطیل شدن ساخت فیلم.
همراه با کارگردان و چند نفر دیگر به خانه خانم بازیگر رفتیم و دلیل انصرافش را پرسیدیم بعد از کمی حاشیه رفتن عاقبت حرف دلش را زد و گفت میترسم، میترسم که طالبان یا کسی از طرفداران آنها یا حتی یک آدم متعصب مرا بکشد.
حرف او ما را هم ترساند اما نگاه ما به اوضاع افغانستان فرق داشت (سوتفاهم نشود من نگاه ناآگاه خارج از گود داشتیم)، بعد از ساعتها حرف، بحث، خواهش و تمنا با خودش، مادرش، پدرش، برادرش و … عاقبت راضی شد و در فیلم ما بازی کرد و خدا را شکر تا به امروز کسی او را نکشته و حتی بعد از آن تجربه تا همین حالا هم در همین دنیای فیلم و تلویزیون به کار ادامه داده است.
نگرانی که در تمام زمان فیلمبرداری (حدود ۲ ماه) مانند خوره به مغز و جانم افتاده بود این بود که نکند خانم بازیگر نقش اصلی دوباره نیاید، نکند کسی او را تهدید کند و او از کابل فرار کند، نکند که خدای ناکرده یک جاهل به او آسیبی برساند.
کتایون شهابی (تهیه کننده)
هر روز صبح که به سر صحنه فیلمبرداری میآمد خدا را شکر میکردم که امروز هم سر صحنه است، وقتی که در پایان روز سوار بر ماشین سرویسش میرفت، تا فردا صبح درون من غوغایی بپا بود از هزاران دلهره، ترس و تشویش. چون اسپند روی آتش بودم.
در فیلم دوم هم نقش اصلی را باید دختربچهای حدود ۱۰ یا ۱۱ سال بازی میکرد، برای او هم باز همان مراحل را طی کردیم و من همچنان مضطرب، نگران و به قول مردم افغان «وَرخطا» بودم.
فیلم دوم هم تمام شد و شکر خدا برای دختربچه فیلم هم هیچ مشکلی پیش نیامد و به بازیگری ادامه داد، معروف شد، ازدواج کرد و الان در فرانسه زندگی خوب و آرامی دارد.
همه اینها را مرور کردم تا برسم به این موضوع که بعد از دیدن فیلم «حوا، مریم، عایشه» مدام یاد آن روزهای کابل هستم، در فیلم صحرا کریمی ۳ بازیگر زن نقش اصلی و چند زن در نقشهای فرعی حضور دارند و همگی بسیار خوب از ایفای نقش خود برآمدهاند.
2 زن سینماگر (صحرا کریمی و کتایون شهابی) فیلمی قابل توجه ساختهاند که به سادگی موقعیت زنان در یک جامعه مردسالار را به تصویر میکشد و البته قابل ذکر است فراتر از مرزهای افغانستان هم شامل این وضعیت میشوند و این جای تبریک دارد.
کارگردان فیلم خانمی افغانستانی است که درس سینما خوانده و از دانشگاه هنر و فیلم جمهوری اسلواکی مدرک دکترای کارگردانی فیلم داستانی گرفته است.
گذشته از این صحرا کریمی اکنون ریاست “افغان فیلم” را هم برعهده دارد، یعنی ریاست سینمای افغانستان را دارد، “افغان فیلم” بالاترین نهاد متولی سینما در کشور افغانستان است (معادل سازمان سینمایی خودمان).
صحرا کریمی (فیلمساز)
با خودم فکر کردم آن روزها که در کابل بودم و اتفاقا به “افغان فیلم” هم زیاد میرفتم هیچگاه فکر نمیکردم رئیس اینجا یک خانم شود! شاید ایراد از قدرت تصور مغر من است ولی واقعیت را گفتم. انصافا مردم افغانستان گامی بلند و رو به روشنایی برداشتهاند.
حال بعد از دیدن فیلم «حوا، مریم، عایشه» و مرور خاطرات یک نوع احساس شعف و خوشحالی برای افغانستان و مردم آن دارم که به چنین روزی رسیدهاند، شاید هنوز مشکلاتی باشد ولی این روزها هم میگذرد مهم آن است که قدم در راه داشته باشی.
این خوشحالی حسی در من زنده کرد که دوست دارم دوباره به کابل بروم و در خیابانها و محلههای کابل بچرخم، در:
تایمنی، مندیی، کوچه کاهفروشی، کارته سخی، چنداول، وزیر اکبرخان، شهرنو، کوچه مرغها، دارالامان و …
“احمد ظاهر” هم بخواند: «خدا بود یارت، سخی نگهدارت، سخی نگهدارت …»
پی نوشت: فیلم اول “پنج عصر” ساخته سمیرا مخملباف و فیلم دوم “اسامه” ساخته صدیق برمک است.