چگونه از “سازگاری مغز” به نفع خودمان بهره ببریم؟
دردها یا لذت ها به طور دائمی با ما نمی مانند؛ مطالعات نشان داده است که شادی یا غم ناشی از یک اتفاق معمولاً از چند ثانیه تا حداکثر ۹۰ روز در انسان باقی می ماند (استثناها را نادیده می گیریم).
مثلاً وقتی یک کت قدیمی را می پوشید و ناگهان متوجه می شوید که انگشتری که گم کرده بودید داخل جیب آن بوده است، خوشحال می شوید ولی بعد از چند ثانیه یا چند دقیقه همه چیز برایتان عادی می شود و این گونه نیست که تمام عمر آن خوشحالی را با خود حمل کنید!
وقتی در رشته مورد علاقه تان در دانشگاه قبول می شوید خوشحالی تان ممکن است ۳ – ۲ ماه طول بکشد و بعد از آن، ذهن تان با شرایط جدید سازگار می شود، گو این که شما از اول آفریده شده بودید برای تحصیل در آن رشته و دانشگاه و لذا اتفاق عجیبی در این میان وجود ندارد که شما را مدام شعف زده نگه دارد.
اگر خودروی شما را دزد ببرد، اول شوکه می شوید، اندوهی بزرگ شما را در بر می گیرد و تا مدتها ناراحت هستید ولی بعد از چندی، زندگی به حالت عادی برمی گردد، انگار که شما هیچگاه آن خودرو را نداشتید.
حتی کسی که قطع عضو شده است بعد از مدتی -که البته ممکن است بیش از ۹۰ روز طول بکشد- به زندگی عادی بر می گردد و همانند دیگران به طور متعارف زندگی می کند. کسانی که به واسطه یک بیماری دردی مزمن دارند، به جدی و شوخی از این اصطلاح استفاده می کنند که من دیگر با دردم رفیق شده ام.
علت این عادی شدن، “خاصیت سازگاری مغز” است. مغز وظیفه دارد شما را در یک خط متعادل حیاتی نگه دارد، بنابر این مانند کمک فنرهای ماشین که در برابر دست اندازها از خودرو و سرنشینان مراقبت می کنند، مغز نیز در برابر حوادث خوب و بد می کوشد شما را محافظت کند.
علت این که چرا مغز می کوشد در برابر حوادث بد سازگاری ایجاد کند، مشخص است: اگر ما در بند حوادث و خاطرات منفی و غمبار بمانیم، زمینگیر و ناتوان می شویم و مغز، این را نمی خواهد.
اما چرا مغز در برابر حوادث خوب نیز ایجاد سازگاری می کند و مثلاً باعث می شود ما بعد از چند روز یا چند هفته از خودروی جدیدمان مثل روزهای اول لذت نبریم؟!
پاسخ این است: انسان موجودی لذت جوست و اگر در یک لذت باقی بماند، دیگر انگیزه ای برای رسیدن به مراتب بالاتر و لذت های دیگر نخواهد داشت. ورزشکاری که وزنه مثلاً ۱۵۰ کیلویی را می زند و مورد تشویق قرار می گیرد و از این موفقیت و مدال لذت می برد باید بعد از مدتی این وضعیت برایش عادی شود تا برای زدن وزنه های سنگین تر انگیزه داشته باشد.
اقتصاد هم بر روی این ویژگی حساب ویژه ای باز کرده است و بنابراین می کوشد در محصولاتی که ارائه می دهد، آپشن های جدیدی را تعریف کند، مثلاً در گوشی های جدید، امکانات تازه تعبیه می کند تا افرادی که گوشی فعلی برایشان عادی شده، برای کسب لذتی جدید، گوشی جدید بخرند.
چند درس کاربردی از ویژگی سازگاری مغز
۱ – در خریدها حواس تان به ویژگی سازگاری مغز باشد و همواره آگاه باشید کالایی که در حال بررسی اش برای خرید هستید، هر چند ممکن است الان شما را سر ذوق آورد ولی بعد از مدت اندکی برایتان عادی خواهد بود.
مثلاً برای خانه تان پرده می خرید و از یک پرده گران قیمت خوش تان آمده است و در عین حال از پرده ارزان قیمت دیگری هم کمی کمتر خوش تان آمده است. در لحظه بررسی پرده ها، وقتی پرده اول را می بینید، بیشتر لذت می برید و احتمالاً دو برابر بیشتر پول می دهید، غافل از این که بعد از یک هفته، خبری از آن لذت نخواهد بود کما این که اگر پرده دوم را هم بخرید حس تان دقیقاً همان گونه خواهد بود.
با این آگاهی، از خریدهای گرانی که با هدف لذت جویی انجام می شود رهایی می یابید زیرا می دانید مغز سازگار می شود و همه چیز را عادی خواهید دید.
۲ – پول، زمان و توان تان را صرف لذت هایی کنید که در گذر زمان عادی نمی شوند. مثلاً به جای آن که یک دکوراسیون گران قیمت برای خانه تان بزنید و بعد از مدتی برایتان عادی شود، به سفری که آرزویش را داشتید بروید. یک سفر یک هفته ای، چیزی نیست که مشمول مرور زمان شود و از آن لذت نبرید زیرا تا مغز بخواهد با مقصدی که بدانجا رفته اید سازگاری کند و برایتان عادی شود، سفرتان تمام شده است.
دیدن فیلم، خواندن کتاب، پیک نیک با دوستان یا خانواده و … می توانند گزینه های خوبی لذت هایی باشند که عادی نمی شوند.
۳ – بین کارهایی که برایتان لذت بخش است وقفه بیندازید. مثلاً اگر گروه دوستانی دارید که از باهم بودن لذت می برید، با فاصله زمانی مناسب همدیگر را ببینید نه این که هر روز دور هم جمع شوید و مغز سازگاری کند و لذت نبرد.
۴ – کارهایی که برایتان رنج آور است را بدون وقفه انجام دهید. مثلاً اگر برایتان سخت است که هر روز صبح ورزش کنید، بکوشید حتماً این کار را برای مدتی به طور منظم و بی وقفه انجام دهید تا مغز نسبت به آن سازگار شود و رنج و سختی کمتری برایتان داشته باشد.