او جملهای دارد «همان اول که با عراقیها درگیر شدم پی بردم شکستپذیر هستند.» در جنگ با آمریکاییها هم همین حرف را زد.
«حاجقاسم پرورش اندام کار میکرد. بدن خوشفرم و بازوهای ستبری داشت. آن روز شلوار گشاد و پیراهن آستینکوتاه تنگ پوشیده بود. موهای مجعد. برای کار در سپاه خیلی پوشش مناسبی نداشت. به این فکر کردم که چرا امثال این فرد باید در سپاه باشند؟ برای همین در گزینش او را رد کردم!»
روزنامه همشهری نوشت: «غلامرضا کرمی، مسئول مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی عتبات است و آشنایی دیرینهای با سردار سلیمانی دارد و خاطره ردکردن او در گزینش سپاه را تعریف میکند:
«شهید سلیمانی را از همان اوایل دهه ۶۰ میشناختم. بار اول که برای گزینش سپاه آمده بود او را دیدم. حاجقاسم پرورش اندام کار میکرد. بدن خوشفرم و بازوهای ستبری داشت. آن روز شلوار گشاد و پیراهن آستینکوتاه تنگ پوشیده بود. موهای مجعد. برای کار در سپاه خیلی پوشش مناسبی نداشت. به این فکر کردم که چرا امثال این فرد باید در سپاه باشند؟ برای همین در گزینش او را رد کردم! البته من مسئول سؤالکردن بودم. نزدیک به یک ماه تلاش کرد اما پذیرش نمیشد. تا اینکه با یکی از دوستانش صحبت کرده بود. پیگیری کردند که مشکل تأیید او چیست؟ ما هم گفتیم ظاهرش موجه نیست. مسئله در شورای فرماندهی مطرح شد که مورد اعتراض فرمانده وقت قرار گرفت و تأکید شد که نباید این سختگیریها باشد. نیروهای شایسته باید جذب شوند.
حاجقاسم مرد تیزهوشی بود طراح عملیات بود. نیروهای دوروبرش هم بازوی عملیات بودند.
او جملهای دارد «همان اول که با عراقیها درگیر شدم پی بردم شکستپذیر هستند.» در جنگ با آمریکاییها هم همین حرف را زد. او شهید زنده بود. میگفت اگر کسی میخواهد شهید شود باید شهید باشد. حاجی خانه خودش را وقف حضرت زهرا(س) کرده بود.
توسلاتش بیشتر به خانم بود. در خلوت خودش همیشه روضه میخواند. صدای خوبی هم داشت. وقتی خبر شهادت او را شنیدم دنیا روی سرم خراب شد.»
نظرات بسته شده است.