جیم جونز پایه گذار بزرگترین خودکشی دسته جمعی تاریخ است. اما اینکه او چگونه چنین اتفاقی را رقم زد پرسشی است که باید با بررسی زندگی او بدان بپردازیم.
به گزارش خبر فوری، شنیده ها حاکی از آن است که لئوناردو دیکاپریو، بازیگر مشهور هالیوود قرار است در یک پروژه جدید سینمایی در نقش «جیم جونز» رهبر آئینی جنجالی دهه ۱۹۷۰ میلادی مقابل دوربین برود. از بعد منتشر شدن این خبر، بسیاری در مورد شخصیت و زندگی نامه این شخصیت جنجالی کنجکاوی کرده اند. جالب اینکه چند روز دیگر سالروز فاجعه ای است که این کشیش بی خدا در جنگل های گویان آمریکای جنوبی رقم زد. به همین مناسبت بد نیست مروری بر زندگی نامه این شخص داشته باشیم.
جیم جونز چه کرد؟
جیم جونز رهبر فرقه ای مذهبی کمونیستی بود که در آمریکای جنگ سرد و عصر مک کارتیسم زیست، طعم فقر و تبعیض را چشید و ابتدا با مسیحیت و بعد با کمونیسم سعی کرد که غم و درد خود را تسکین دهد. او سعی کرد برای پیروان خود که بیشترشان سیاه پوستان فقیر و رنج کشیده بودند در یک جنگل در گویان آمریکای جنوبی بهشتی زمینی بسازد اما در نهایت آنجا را تبدیل به یک دوزخ تاریک و سیاه کرد؛ دوزخی که همه آن افراد و حتی خود جونز را به کام مرگ کشاند. جیم جونز پایه گذار بزرگترین خودکشی دسته جمعی تاریخ است. اما اینکه او چگونه چنین اتفاقی را رقم زد پرسشی است که باید با بررسی زندگی او بدان بپردازیم.
کودکی که روزگار نوازشش نکرد
جیم جونز در ایالت ایندیانا آمریکا به دنیا آمد. پدرش از جمله سربازان جنگ جهانی اول بود که جراحت شدیدی دیده و تقریبا از کار افتاده بود. مادرش هم زنی بدخلق بود که عواطف مادری زیادی به پسر خود نشان نمی داد و اغلب با او بدرفتاری می کرد. خانواده جونز به شدت فقیر بودند، به طوری که حتی نمی توانستند خوراک روزانه و لباس خود را تهیه کنند. در همسایگی آنها زنی مذهبی به نام مریتل کندی زندگی می کرد که به کلیسای نازارین وابسته بود. این زن به جیم کوچک علاقه مند بود و بیشتر اوقات به او رسیدگی می کرد. جیم جونز از طریق این زن با کلیسا و آداب مذهبی آشنا شد و در کوتاه مدتی چنان غرق در آداب کلیسای گشت که برای کودکان وعظ کرده و خود را صاحب روح ملکوتی می دانست و حتی یک بار به دوستانش گفته بود که خداوند به او دو بال داده که هر زمان بخواهد می تواند پرواز کند.
با این حال، جونز با همسن و سالانش رابطه خوبی نداشت. بیشتر آنها فقر و نداری او را سوژه خنده و تمسخر خود می کردند. او نیز که ذاتا خود را برتر از بقیه می دانست به آنها بی محلی کرده و حتی با رفتارهای عجیبش سعی می کرد آنها را بترساند. به طور مثال، وقتی نوجوانی بیش نبود، به دوستش گفت که توسط فرشته مرگ هدایت می شود و هر وقت بخواهد می تواند جان بقیه را بگیرد.
همانطور که گفته شد جیم جونز رابطه خوبی با پدر و مادرش نداشت. او از کودکی مخالفت زیادی با نژادپرستی داشت و تلاش می کرد سیاه پوستان را دور خود جمع کند. از شکست به شدت می ترسید و به همین دلیل ترجیح می داد در ساعت های ورزش به جای شرکت در مسابقات، مربی تیم باشد. گویا یک بار مربی تیم مدرسه می شود و تلاش می کند چند سیاه پوست را وارد تیم کند. این اتفاق باعث رنجش نژادپرستان آمریکایی می شود و حتی پدرش به او حمله کرده و از او می خواهد با سیاه پوستان نگردد. این واکنش باعث ناراحتی جیم جونز شده و آنطور که گفته هرگز پدرش را به علت این دیدگاه نبخشیده است.
پدر و مادر جونز که از ابتدا رابطه خوبی با هم نداشتند چندی بعد از هم جدا می شوند. جیم مدتی با مادرش زندگی کرده و بعد هم با همسرش مارسلین بالدوین آشنا می شود و ازدواج می کند.
کشیشی که مسیحیت را با سوسیالیسم جمع کرد
جیم جونز در جوانی جذب کلیسای نوظهور پنطیکاستیسم می شود و با نزدیک شدن به رهبران این شاخه مسیحی و فعالیت مدنی می تواند کشیش شود. لازم به ذکر است که پنطیکاستیسم جنبشی نوگرایانه درون مسیحیت اوانجلیکی است که تأکید خاصی بر تجربه شخصی مستقیم خدا از طریق غسل تعمید روحالقدس دارد.
همزمان با فعالیت گروه های سیاسی چپ مختلف درون آمریکا، او نیز به کمونیسم علاقه مند می شود و تلاش می کند قرائتی سوسیالیستی از کتاب مقدس داشته باشد. او در این راستا، به جنبش باران آخر (latter rain) می پیوندد. باران آخر تاثیر گرفته از عقیده پنطیکاستی است که می گوید عیسی مسیح مانند کاری که در روز پنطیکاست انجام داد، روح خود را هر روز می باراند و از ایمانداران برای آماده کردن دنیا برای بازگشت دوباره خود استفاده می کند.
جیم جونز با سیسیل ویلیامز (کشیش سیاه پوست مشهور و مخالف نژادپرستی) آشنا می شود و فعالیت های ضد نژادپرستی خود را گسترش می دهد. او با دریافت وام و کمک مردمی یک کلیسا به نام معبد مردم (Peoples Temple) بنا می نهد و در آنجا شروع به جذب طرفدار و تبلیغات عقایدش می نماید.
باورها و عقاید او در ابتدا مورد توجه برخی از مسئولین ایندیانا قرار گرفت. با این حال، برخی دیگر نیز با او مخالفت می کردند. او به بیمارستان سیاه پوستان می رفت و به آنها کمک می کرد. برایشان غذا می برد و به کلیسای خود راهشان می داد. به همراه همسرش چند کودک سیاه پوست را به فرزندی قبول کرد و نام خانواده خود را هم خانواده رنگین کمان (Rainbow Family) گذاشت. با این حال، وقتی مخالفت حکومت آمریکا با او زیاد شد و به خصوص به او تهمت زدند که جاسوس شوروی است به برزیل رفت و سعی کرد در آنجا یک کلونی برای خود و یارانش بسازد. او مدتی در برزیل بود و در آنجا با عقاید کمونیستی بیشتر آشنا شد. اما به زودی به آمریکا بازگشت و به سانفرانسیسکو رفت. جیم جونز در آنجا توانست عقاید خود را گسترش داده و طرفداران بسیار بیشتری جذب کند. او همچنین در عقاید خود تغییرات وسیعی ایجاد کرد. مسیحیت را آرام آرام کنار گذاشت. در ابتدا خود را مسیح و بعد خدا خواند و سرانجام هم اعلام کرد که آتئیست است. او برای جذب طرفداران بیشتر می گفت: “تو یا به خودت کمک خواهی کرد و یا هیچ کمکی نخواهی داشت! تنها یک امیدواری برای کسب افتخار و شکوه وجود دارد. این امید درون شماست! هیچ کس از آسمان برای کمک به شما بیرون نمی آید! در آن بالا بهشتی نیست! ما باید اینجا بهشت را بسازیم!.”
جیم جونز بعد از اینکه توانست طرفداران بسیاری پیدا کند و از طرف دیگر با مسیحیان، کلیسا و به خصوص حکومت آمریکا به مشکل خورد مجددا به آمریکای جنوبی رفت و در جنگل گویان یک شهر برای خود و یارانش ساخت و آنجا را بهشت موعود نامید. بدین ترتیب زندگی او وارد فاز جدیدی شد.
بهشت موعودی که تبدیل به جهنم شد
جیم جونز در سال ۱۹۷۷ به جنگل گویان سفر کرد و شهر جونزتاون (Jonestown) را بنا نهاد. او توانست حدود ۱۰۰۰ پیرو خود را هم به این منطقه آورده و یک شهر کوچک که به صورت کاملا اشتراکی و سوسیالیستی اداره می شد به وجود آورد. او از تمام لحظات زندگی مردم در این شهر فیلم می گرفت و آنها را به رسانه های آمریکایی می داد تا بهشت سوسیالیستی مورد ادعای خود را تبلیغ کند.
با این حال، با گذشت مدتی شرایط تغییر کرد. قدرت جیم جونز حالا بیشتر شده بود و او از رهبری مذهبی به یک رهبر تمامیت خواه سیاسی بدل گشت. او خود را خدای جیمزتاون می دانست. برای خود سرباز مسلح تربیت کرده بود، دور شهرش دیوار کشیده بود و نمی گذاشت افراد حاضر در شهر آن را ترک کنند. حالا همه ساکنین جونزتاون در آنجا زندانی شده بودند. او همچنین با برخی از زنان ساکن شهر رابطه جنسی برقرار می کرد و بدتر از همه، کسانی را که قصد فرار داشتند شکنجه می کرد.
بعد از اینکه چند نفر توانستند از جونزتاون فرار کرده و از طریق جنگل خود را به منطقه امن برسانند، شرایط تغییر کرد. این افراد که نگران بقیه اعضاء خانواده شان در جونزتاون بودند به واشنگتن و حتی شخص رئیس جمهور آمریکا نامه زدند و از آنها خواستند تا به دادشان برسد.
سفری که همه چیز را تغییر داد
با افزایش نامه ها و درز کردن اخبار در رسانه ها در سال ۱۹۷۸ لئو رایان، یکی از نمایندگان کنگره آمریکا که در زمینه حقوق بشر فعال بود، به منظور تحقیق دراین زمینه راهی شهر جونزتاون می شود. جیم جونز از قبل شرایط را فراهم می کند و به همین دلیل وقتی رایان وارد شهر جنگلی می شود حس می کند همه راضی و خوشحال هستند. او از شهر خارج می شود اما به علت اصرار برخی خانواده های اعضاء جونزتاون مجددا و این بار سرزده به شهر باز می گردد. رایان این بار متوجه می شود که شرایط تغییر کرده است. او چند نامه از اعضاء ناراضی جونزتاون دریافت می کند که از او تقاضای کمک دارند. او به همراه چند عضو ناراضی از شهر خارج می شود و به سمت فرودگاه محلی می رود اما همان لحظه که می خواهد وارد هواپیما شود یک تراکتور جلوی هواپیما ایستاده و چند فرد مسلح که از نزدیکان جیم جونز هستند پیاده شده و رایان، چند خبرنگار ان بی سی و چند تن از فراریان را به رگبار می بندند.
فاجعه رقم خورد/ بزرگترین خودکشی دسته جمعی انسانی چگونه رخ داد؟
جیم جونز که می فهمد کارش تمام است و به زودی ارتش آمریکا به این منطقه حمله می کند در تصمیمی عجیب همه طرفدارانش را جمع کرده و از آنها می خواهد همگی خودکشی کنند. او قبلا هم گفته بود که زمین جای مناسبی برای تشکیل شهر آرمانی نیست و آنها بعد از مرگ به یک سیاره دیگر رفته و در آنجا شهر آرمانی خود را خواهند ساخت.
متاسفانه یا خوشبختانه از تمام لحظات بزرگترین خودکشی دسته جمعی انسانی فیلم گرفته شده است. این فیلم که توسط یکی از نزدیکان جیم جونز گرفته شده حقایق جالبی را نشان می دهد. در این فیلم که کمی هم وحشتناک است، بسیاری از زنان و کودکان که ترسیده و یا نمی خواهند کشته شوند، شروع به جیغ زدن می کنند. جیم جونز در بین ناله ها و جیغ ها فریاد می زند: “با شرافت بمیرید… از مردن نترسید که مرگ فقط گام نهادن در یک مرکب دیگر است… مرگ دوست ما است”.
همچنین، گویا جیم جونز قبل از خودکشی به پیروان خود گفته بود که سربازان بعد از حمله به شهر شروع به شکنجه ما کرده و به خصوص از بچه های ما یک فاشیست تولید می کنند. طرفداران جونز هم که همه کمونیست های دوآتشه بوده و شستشوی مغزی شده بودند بعد از شنیدن این حرف ها به خودکشی دسته جمعی راضی شده و ابتدا هم بچه های خود را مسموم می کنند.
لازم است ذکر شود که این خودکشی دستهجمعی به وسیله ماده سمی سیانور و ترکیباتی از آن انجام شد که برای کودکان از طعم دهنده های شیرین کننده و طعم های دلخواه برای دیگران استفاده شده بود.
در جریان این خودکشی دسته جمعی و عمومی نزدیک به ۳۰۰ کودک و ۶۰۰ بزرگسال جان خود را از دست دادند که تقریباً همگی به وسیله نوشابه با طعم فلیورآید (Flavor Aid) که یک نوشابه غیرگازدار است و ترکیب آن با سم سیانور از دنیا رفتند. از این خودکشی دسته جمعی تنها ۵ نفر جان سالم به در برده اند. رسانه های آمریکا اعلام کردند: ۹۰۹ نفر در ۱۷ نوامبر ۱۹۷۸ دست به خوردن سم می زنند تا بزرگ ترین خودکشی دسته جمعی تاریخ بشریت را رقم بزنند.