تیم یحیی باید هر چه زودتر بازیکنانش را جلوی آینه به صف کند. و یک بار برای همیشه جای جملاتی نظیر آن که این الهلال، آن الهلال نبود، بگویند این پرسپولیس آن پرسپولیس نیست.
شما را نمی دانم اما من آینه را فلسفی ترین ساخته بشر می دانم. گرچه ذات آن از طبیعت الهام گرفته است اما کماکان درونش پر است از معنا. معناهایی که بار عظیمی از قوس های شخصیتی و نقطه عطف های کاراکترهای سینما را به دوش می کشند. پر از کاراکترهایی که روبروی آینه بغضهایشان می ترکد، عطشهایشان شعله ور می شود و دست کم با تحولی درونی با این مخلوق بشری دست خداحافظی می دهند. اما چرا؟ هیچ پاسخی بهتر از این جمله چارلی چاپلین نیست:” آینه بهترین دوست من است، چون وقتی گریه می کنم هرگز نمی خندد.” خوب یا بد، هیولا یا فرشته، ما یک جا با خودمان روبرو می شویم. این سرآغاز تحول است و گریز از آن یعنی خودستیزی. آنچنان که فروغ فرخزاد می گوید از آینه بپرس نام نجات دهندهات را.
این ها را گفتیم تا به یک جمله برسیم؛ پرسپولیس، آینه گریزترین تیم لیگ است. این فوبیای آینه و این فرار از خودها هر چه قدر هم صفت و عنوان داشته باشید بلای جانتان می شوید. چون بزرگترین دشمنتان را رک و راست معرفی می کند و از قضا توان شکست خود را هم نداریم. پس از خود شکست می خوریم!
پرسپولیس گل محمدی این فصل هرگز برابر آینه نرفته است. نه این که اصلا نرفته باشد اما هربار با ظاهری متفاوت. یک بار با موهای تراشیده، یک بار با ریش و خلاصه خیلی از این تغییرات که مجاز از جایگزین های بی کیفیت ستاره های از دست رفته هستند. خلاصه آن جلال و آن کمال شخصیتی دیگر حتی از خودش هم می ترسد که حداقل اولین بارقه های نقطه عطف شکل بگیرد.
البته که یحیی مقصر تمام و کمال قضیه نیست. اما تصدیق کنید او برای این فصل کم خرید نکرده است. خریدهایی که از قضا کم نیز خرج بر نداشته اند. این درحالیست که توجه به جوانان به عنوان توفیق اجباری و یا حداقل خریدهایی که بتوانند ردایی از ستاره های سابق داشته باشند، می توانست گره گشای این معضل باشد. این چنین توجیهات که یک سمت آن همیشه وزیر متصل است شاید برای سایر تیمها کار راه انداز باشد ولی تصدیق کنید برای تیمی که با ۱۳ نفر به فینال آسیا رفت چیزی شبیه شوخی است.
نظم بازی پرسپولیس از آن سمفونی بی نظیری که گوش ها را می نوازید به مرحله ای رسیده است که حتی ادعایی برای گروه سرود مدارس هم ندارد. بازیکنان تنها در بی برنامگی اتحاد دارند. درست شبیه آن بازی بچگانه که قبل از متوقف شدن موسیقی باید توپ های دریافتی را به یک سمتی پرتاب کنند، مهم نیست کجا و چگونه، فقط باید این وظیفه را از سر برداشت.
دیگر خبری از مثلثهای بی نظیر هجومی پرسپولیس نیست و این بار ما صرفا پار هخط هایی با طول میکرومتری می بینیم که زار می زنند. جدایی بازیکنانی که بار اصلی خط دفاعی و هافبک پرسپولیس روی دوششان بود و البته ذوق کاذب خریدهای نه چندان کارآمد همه و هم دست در دست هم دادهاند تا ناآشناترین پرسپولیس فصول گذشته را ببینیم که یحیی گل محمدی هنوز نتوانسته است از پس آشفته بازار آن بر بیاید.
احتمالا نام قاعده تفنگ چخوف به گوشتان خورده است. خلاصه و جمع جورش این است که اگر فصل اول داستانتان گفتهاید یک تفنگ بر دیوار آویزان است باید برای فصل دوم یا سوم آن را شلیک کنید و از دستش خلاص شوید. این یعنی هر چه که به کارتان نمیآید و سربار است را سریع تر از سر راه بردارید. تیم یحیی پر از سلاحهای پرمهماتی است که باید هر چه زودتر شلیک شوند و حداقل تا بهبود اوضاع، کنار بروند. از رضا اسدی که با پاس صحیح دشمن است بگیرید تا مهدی ترابی که حالا یکی از ضعیفترین نمایش فصول گذشتهاش را داشته است.
تیم یحیی باید هر چه زودتر بازیکنانش را جلوی آینه به صف کند. و یک بار برای همیشه جای جملاتی نظیر آن که این الهلال، آن الهلال نبود، بگویند این پرسپولیس آن پرسپولیس نیست!