۲ جنایت مقابل دوربین!
بامداد بیست و هشتم مرداد، امدادگران آتش نشانی مشهد، خود را به صحنه ای از حادثه آتش سوزی یک منزل در شهرک مهرگان رساندند که دود غلیظی محله را فراگرفته بود.
آن ها بی محابا وارد شعله های آتش شدند و دقایقی بعد در حالی زبانه های سوزان آتش فروکش کرد که ناگهان اجساد یک زن و مرد در پذیرایی منزل نمایان شد. نیروهای آتش نشان با مشاهده اجساد پیرزن و مرد میان سال بلافاصله ماجرا را به پلیس اطلاع دادند و خود به بررسی کارشناسی دقیق علت آتش سوزی پرداختند.
با آن که بررسی های مقدماتی صحنه حادثه حکایت از یک آتش سوزی غیرعمدی داشت اما در گوشه و کنار محل وقوع آتش سوزی، سرنخ هایی از یک رخداد عمدی به چشم می خورد که نیاز به تحقیقات کارشناسی بیشتری داشت. در همین حال ماموران کلانتری شهرک مهرگان که به فرماندهی سرهنگ سعید شکاری (رئیس کلانتری) عازم محل شده بودند با حفظ صحنه حادثه مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد مشهد اطلاع دادند.
طولی نکشید که با حضور شبانه قاضی دکتر حسن زرقانی در بولوار شهید کشمیری، تحقیقات قضایی آغاز شد. در حالی که هنوز پزشکان قانونی درباره علت دقیق مرگ مرد ۴۵ ساله و مادر ۷۵ ساله اش نظر کارشناسی خود را اعلام نکرده بودند اما تجربیات قضایی دکتر زرقانی، او را به دهلیزهای تاریک این حادثه وحشتناک کشاند به طوری که کنکاش های علمی و تخصصی به هم آمیخت و ساعتی بعد این ماجرای هولناک رنگ و بوی جنایی به خود گرفت چرا که نحوه قرارگرفتن اجساد سوخته و کانون شعله های آتش، حکایت از آتش سوزی عمدی داشت. به گزارش خراسان، این گونه بود که تحقیقات غیرمحسوس با بازجویی از شاهدان و اطرافیان قربانیان این صحنه آتش سوزی ادامه یافت.
واکاوی در اعماق این پرونده که دیگر رنگ جنایت داشت، در حالی موجب صدور دستورات ویژه ای برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت هولناک شد که غیبت نوجوان ۱۵ ساله (پسر مرد ۴۵ ساله) از چشمان قاضی دور نماند چرا که بررسی های مقدماتی نشان داد: «احسان» پسر ۱۵ ساله مقتول و نوه پیرزن ۷۵ ساله، از مدتی قبل در کنار آن ها زندگی می کرد و اکنون اثری از او نیست.
با این دستور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد که به کلیه مراکز انتظامی و امنیتی در سراسر کشور گزارش شده بود، گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی نیز با هدایت مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی) وارد عمل شدند و ردزنی های اطلاعاتی را در حالی آغاز کردند که همسر مطلقه مقتول (مادر احسان) مدعی بود فرزندش به شمال کشور رفته است و دیگر از او خبری ندارد! اما این اظهارات که همراه با استرس خاصی بیان می شد، کارآگاهان را قانع نکرد و آن ها برای شناسایی مخفیگاه نوجوان فراری به شگردهای اطلاعاتی متوسل شدند.
در همین حال بود که ناگهان تبادل و هماهنگی های قضایی و امنیتی، ماجرا را به گونه دیگری رقم زد. نوجوان ۱۵ ساله تحت تعقیب که قرار بود برای رد گم کنی و فریب نیروهای انتظامی در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شود با رصدهای اطلاعاتی در حالی در استان مازندران دستگیر شد که فیلم های سلفی از صحنه قتل مادربزرگ و پدرش را در گوشی تلفن ذخیره کرده بود.
ماموران امنیتی شمال کشور با دیدن این فیلم های هولناک بی درنگ مراتب را به مقام قضایی اطلاع دادند و بدین ترتیب «احسان- الف» به مشهد انتقال یافت. این نوجوان که به شیشه اعتیاد دارد، در همان بازجویی های اولیه به قتل مادربزرگ و پدرش اعتراف کرد و گفت: من فکر می کردم آن ها را به یک مدل کشته ام اما خودم وقتی فیلم های سلفی را دیدم تازه فهمیدم که پدرم را به چند مدل کشته ام!
این نوجوان که به راحتی و با فن بیانی سخنورانه صحنه های هولناک دو جنایت را بازگو می کرد، در تشریح این ماجرای دلخراش گفت: من فرزند طلاق هستم اما از چند ماه قبل با پدرم زندگی می کردم ولی او نمی گذاشت نزد مادرم بازگردم. پدرم از اتباع خارجی بود و مرا کنار خودش نگه داشت تا من بتوانم از طریق قانونی شناسنامه بگیرم و او هم با همین اسناد و مدارک، بتواند مجوز اقامت در ایران را دریافت کند. او اگرچه مخارج اعتیادم را نیز می پرداخت ولی مرا هم کنترل می کرد و کتک می زد!
بود که تصمیم گرفتم پدرم را بکشم! ابتدا تردید داشتم ولی بعد به یکی از دوستانم زنگ زدم و از او درباره بهترین قرص های خواب پرسیدم. بعد هم به داروخانه ای در منطقه گلشهر مشهد رفتم و تعدادی قرص خواب آور خریدم! آن ها را پودر کردم و داخل دوغ ریختم. آن روز صبح به بهانه رفتن به سرکار، از خانه خارج شدم وقتی بعد از مدتی به خانه بازگشتم پدرم بیرون از اتاق به خواب رفته بود به طوری که اصلا تکان نمی خورد. در همین حال دوباره مقدار دیگری قرص را پودر کردم و با دوغ به خوردش دادم. این درحالی بود که مادربزرگم نیز از همان دوغ ها نوشیده و به خواب رفته بود.
در یک لحظه پدرم را با متکا خفه کردم و با هر دو پایم رویش ایستادم. زمانی که او را خفه کردم، ناگهان مادربزرگم را بالای سرم دیدم. دیگر فرصت فکر کردن نداشتم، بی درنگ پریدم و گلوی مادربزرگم را با دست فشار دادم تا این که او هم خفه شد. سپس پیکر آنان را به داخل پذیرایی کشیدم و از خودم فیلم سلفی گرفتم. بعد هم ظرف محتوی بنزین را از حیاط برداشتم و برای آن که آثار جرم را از بین ببرم و مرگ آن ها را در یک حادثه آتش سوزی جلوه بدهم، خانه را به آتش کشیدم. سپس سوار پراید پدرم شدم و به جاده کلات رفتم! ولی پشیمان شدم و خودرو را در همان جا رها کردم و با یک وانت نیسان به گلبهار بازگشتم جایی که مادرم در آن جا زندگی می کند. شب را در پارک خوابیدم و ظهر روز بعد به خانه مادرم رفتم که با مرد دیگری ازدواج کرده است.
مادرم از رفتارهایم فهمید که حادثه ای رخ داده است ولی من به طور مستقیم چیزی به او نگفتم. بعد هم به ساری رفتم تا نزد یکی از دوستانم بمانم اما آن ها را پیدا نکردم. به همین دلیل به طرف دریا حرکت کردم و در مسیر به یک مرد هندوانه فروش گفتم می خواهم مواد بکشم! او هم پیک نیک و جا در اختیارم گذاشت. بعد از مصرف مواد به او اعتماد کردم و با تلفن همراهش با مادرم تماس گرفتم. مادرم به آن مرد هندوانه فروش گفته بود که مرا به یک مرکز ترک اعتیاد ببرد! او هم به بهانه خرید مرا به ساری کشاند که ناگهان چند نفر دست و پایم را گرفتند و مرا به کمپ بردند. آن جا در فلش گوشی تلفن فیلم هایی که از صحنه قتل پدرم گرفته بودم لو رفت و مرا به مشهد منتقل کردند و… .
تحقیقات بیشتر درباره این دو جنایت وحشتناک در مقابل دوربین گوشی تلفن همراه، با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی دکتر زرقانی درحالی ادامه دارد که گروه ورزیده کارآگاهان زیر نظر سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی خراسان رضوی) پا به تاریکخانه این پرونده جنایی گذاشته اند تا زوایای مختلف آن مورد آسیب شناسی های اجتماعی نیز قرار گیرد.
منبع: خراسان