در سالهای نخست انقلاب، جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا در کاخ سفید بود و او با دو رئیسجمهور و نیز رئیس دولت موقت همزمان بود.
با اینکه کارتر عملا با عدم حمایت از محمدرضا پهلوی شاه مخلوع ایران، از سوی سلطنتطلبان متهم است که پشت او را خالی کرد، اما به دلیل پناه دادن به شاه فراری ایران، فرصت تنشزدایی با ایران انقلابی را از دست داد و به جز مدت کوتاهی که گفتگوهایی با مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی صورت گرفت که آن هم با گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی ناکام ماند، در دیگر مراحل هیچ شانسی برای نزدیکی به تهران نیافت.
او در نهایت بهای نگهداری محمدرضا پهلوی در خاک خود را داد و با عدم توافق برای آزادسازی دیپلماتهای آمریکایی، در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری از دونالد ریگان شکست خورد و کاخ سفید را به جمهوری خواهان سپرد.
عُمر دولتهای نخست ایران هم چندان طولانی نبود. دولت غربگرای بازرگان کمتر از یکسال دوام آورد و بسرعت کار به استعفا کشید. دولت چپگرای بنیصدر هم با رای مجلس و حکم امام، پروندهاش کمتر از دو سال بعد از پیروزی انتخاباتی بسته شد و دولت شهید رجایی هم با اقدام تروریستی منافقین پس از چندماه، آغاز نشده به پایان خود رسید و پس از دوره کوتاهی سرپرستی مرحوم مهدوی کنی، دولت میرحسین موسوی با ریاستجمهوری آیتالله خامنهای آغاز به کار کرد.
دوره ریاست جمهوری آیتالله خامنهای با دوره ریگان همزمان شد. اما در این دوره هم شانس بهبود روابط دست نداد چون در تمام این دوره سایه جنگ ایران و عراق بر روابط دو کشور سنگینی میکرد.
هرچند ایران پس از پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات، گروگانهای آمریکایی را آزاد کرد، اما حمایت آمریکا از عراق در جنگ هشت ساله، فضای ضدآمریکایی در کشور را تشدید کرد.
در این دوره البته گامهایی برای نزدیکی برداشته شد که مهمترین آن مذاکرات موسوم به مکفارلین برای خرید اسلحه بود. گفته میشود که مرحوم هاشمی و حسن روحانی آن مذاکرات را پیش میبردند اما در نهایت این اقدام نیز به یک رسوایی در واشنگتن انجامید و با شکلیک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی در خلیج فارس و جنگ نفتکشها در پایان جنگ ایران و عراق، عملا روابط تهران و واشنگتن تیره تر از قبل ماند.
تقریبا همزمان با اینکه ریگان کرسی ریاست جمهوری را بعد از هشت سال به جرج بوش پدر میسپرد تا قدرت جمهوری خواهان برای چهار سال سوم تثبیت شود، در ایران بهدنبال رحلت امام خمینی، مرحوم هاشمی از مجلس به دولت رفت و کوشید روابط خصمانه با آمریکا را بهتر کند.
با این حال تضعیف اتحاد جماهیر شوروی در آن سالها آمریکا را به سمت یکجانبهگرایی سوق داد و جنگ خلیج فارس که عراق و آمریکا را رویاروی هم قرار داد، فرصت تنشزدایی را در منطقهای ناامن، از بین برد.
جرج بوش پدر اما تنها یک دوره رئیسجمهور بود و پس از او، بیل کلینتون با مواضعی متفاوت روی کار آمد. این رئیسجمهور دموکرات با دولت دوم هاشمی همزمان شد که گفتگوهای انتقادی با اروپا را آغاز کرده و به سمت بهبود روابط با غرب پیش میرفت.
آنها که نگاهی خوشبینانه به سیاست دارند، از هماکنون به دوگانه ظریف – بایدن و پایان چهار دهه خصومت فکر میکنند اما آنان که تجربه سالهای گذشته را دارند، میدانند که پنجره بهبود رابطه میان تهران و واشنگتن همیشه دیر باز شده و زود بسته میشود
با این حال در این دوره اتفاقاتی مانند ترور در رستوران میکونوس و یا انفجار آمیا فرصت بهبود روابط را از دو طرف گرفت و کار به آنجا رسید که در پایان دولت هاشمی، تحریمهای شدیدی علیه کشور وضع شد و براین اساس همانطور که جمهوری خواهان آمریکا معمار ادبیات تهدید نظامی ایران شدند، دموکراتهای این کشور پیشگام تحریم شدند و با وضع تحریمهای موسوم به “داماتو” در دوره کلینتون، روابط دو کشور رو به بدتر شدن گذاشت.
پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات خرداد ۱۳۷۶ فرصتی دیگر برای بهبود روابط ایجاد کرد. خاتمی در گفتگویی با تلویزیون CNN آمریکا برای اولین بار بهطور مستقیم با مردم آمریکا سخن گفت و مادلین آلبرایت وزیر خارجه ایالات متحده هم بابت کودتا علیه دولت مصدق از مردم ایران عذرخواهی کرد.
این تلاشها اما کافی نبود. دولت کلینتون در آمریکا جای خود را به جرج بوش پسر داد تا ادبیات تهدید، بار دیگر ابر تیره خصومت را به آسمان روابط تهران و واشنگتن بازگرداند. جرج بوش پاسخ خاتمی برای گفتگوی تمدنها را با نطقی داد که در آن ایران، در کنار عراق و کره شمالی در زمره “محور شرارت” قرار میگرفت.
حادثه یازدهم سپتامبر میخ آخر را به تابوت راهبرد تنشزدایی خاتمی کوبید و دو جنگ عراق و افغانستان ایران را در آستانه یک جنگ دیگر قرار داد. جنگی که با پروندهسازی هستهای علیه ایران ابعادی تازه به خود گرفت و تلاش تیم خاتمی – روحانی برای بهبود روابط با غرب، با کارشکنی آمریکا و انفعال
تروئیکای اروپایی بهجایی نرسید تا در نهایت سید محمد خاتمی در آخرین روزها با پایان دادن به تعلیق داوطلبانه غنیسازی، شکست تلاش برای بهبود رابطه را پذیرفت.
دوگانه خاتمی – بوش، پس از دو دوره پرالتهاب، جای خود را به دوگانه احمدینژاد – اوباما داد. این بار اوبامای دموکرات ژست بهبود رابطه میگرفت اما در ایران احمدینژاد تحریم را کاغذپاره میخواند و تن به هیچ مصالحهای نمیداد.
وقایع سال ۸۸ بشدت بر روابط دو طرف تاثیر منفی گذاشت. پس از آشوبهای آن سال، اوباما تحریمها علیه کشورمان را تشدید کرد، اسراییل دانشمندان هستهای را به شهادت رساند و تمام تلاشها برای مذاکره به بنبست رسید. هرچند در این دوره، مذاکرات محرمانهای در عمان آغاز شد که تا پایان دوره احمدینژاد غیرعلنی ماند.
جرج بوش پاسخ خاتمی برای گفتگوی تمدنها را با نطقی داد که در آن ایران، در کنار عراق و کره شمالی در زمره “محور شرارت” قرار میگرفت
روی کار آمدن روحانی در ایران و حضور اوباما در کاخ سفید، فرصتی برای بهبود روابط بهوجود آورد. مذاکرات عمان، مقدمه امضای برجام شد و روسای جمهور دو کشور برای اولینبار تلفنی با هم صحبت کرده و وزرای خارجه در کنار رودخانه قدم زدند.
ماهعسل دو طرف بدون گشایشی در روابط رسمی، کوتاه بود. پیروزی دونالد ترامپ در آمریکا همه رشتههای دموکراتها را پنبه کرد. ترامپ به برجام پشتپا زد، بر آتش تحریمها دمید، سردار سلیمانی را ترور کرد و با سیاست فشار حداکثری، دولت غربگرای روحانی را بشدت نامحبوب کرد.
حالا با پایان کار ۴ساله ترامپ، پیروزی دموکراتها روزنهای هرچند کوچک برای بهبود روابط ایجاد کرده اما با توجه به نزدیک بودن انتخابات ۱۴۰۰ ممکن است این روزنه سریعتر از هر زمان دیگری بسته شود.
اگر در انتخابات ۱۴۰۰ کسی در ایران پیروز شود که سیاست ضدآمریکایی را تشدید کند، ظاهر ملایم بایدن هم برای کاهش تنش کافی نیست. بهجز نتیجه انتخابات ایران، فشار لابیهای عبری – عربی برای ایرانهراسی ممکن است آمریکای بایدن را وادارد تا به راهی نرود که دولت اوباما رفت.
آنها که نگاهی خوشبینانه به سیاست دارند، از هماکنون به دوگانه ظریف – بایدن و پایان چهار دهه خصومت فکر میکنند اما آنان که تجربه سالهای گذشته را دارند، میدانند که پنجره بهبود رابطه میان تهران و واشنگتن همیشه دیر باز شده و زود بسته میشود و کاسبان تنش در روابط دو طرف نمیگذارند ایران از اولویت خصومت ایالات متحده خارج شود.