شب نوشت دوم – عدالت کجایی؟؟
حوالی غروب احساس کردم گرسنه ام شده. از نزدیک ترین دکه روزنامه فروشی که حالا همه چیز میفروشد، دو تا ویفر کوچیک خریدم. تا اومدم کارت رو بدم دیدم یک دختر هفت هشت ساله صدام کرد که خاله برای منم میخری؟ گرسنمه! نهار نخوردم.میشه برام ی چیزی بخری؟ سرم رو برگردوندم دیدم نگاهش به دست منه. دخترک با لباسی نامناسب در هوای پاییزی در خیابان فال می فروخت. یکی از ویفر ها رو به اون دادم. بدون معطلی بازش کرد و با ولع شروع به خوردنش کرد. من هم به راهم ادامه دادم و به سمت مترو رفتم. اشتهام کور شد…
تو مترو به این فکر می کردم که الان اون دختر بچه باید دنبال بازی و تحصیل باشه. کف خیابون جای خوبی برای اون نبود. بدون غذا و لباس گرم چرا باید کار کنه؟ می دونم امثال این دختر بچه ها عضوی از باند تکدی گری هستند و گردانندگانش کودکان خانواده های بی بضاعت رو اجاره می کنند. اما هیچ انسانی دلش نمیاد اون شرایط رو ببینه. تو همین فکر ها بودم که دختر نوجوان دیگری که فال می فروخت جلوم ظاهر شد. به پشتش پسر بچه یکی دوساله ای رو بسته بودند. بچه بشدت گریه می کرد. معلوم بود گرسنشه . وقتی مادر بچه کنارش نباشه، کی دلش براش می سوزه؟ دختر رو صدا زدم. ویفر دیگر رو از تو کیفم دراوردم باز کردم و دادم دست پسر بچه. گریه اش قطع شد. واقعاً گرسنه اش بود. زبون نداشت بگه که بابا من گرسنمه…
میخوام به رئیس جمهور بگم در آدرس دادنش تجدید نظر کند. آمریکا شاید در باب تحریم برای کشور مشکلاتی درست کرده باشد. اما افزایش روزافزون فقر، فشار به مردم ، گرسنگی و سوء تغذیه از مدیریت غلط و ناکارامد مدیران دولتی است. والسلام
شبنم حاجی اسفندیاری
سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹۹
نظرات بسته شده است.