پرسه خبرنگار کیهان در «شهرنو» چند روز پس از اعدام «پری بلنده»
ساعت یک بامداد پنجشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۵۸ به حکم دادگاههای انقلاب ۳ زن و یک مرد به جرم افساد فیالارض تیرباران شدند؛ سه زن اعدامی سردستگان شهرنو بودند به نامهای: «سکینه قاسمی» مشهور به پری بلنده، «صاحب افشاری» مشهور به ثریا ترکه و «زهرا عافیها» مشهور به اشرف چهارچشم. مرد اعدامی نیز منصور باقریان نام داشت.
بخشی از رأی صادره دادگاه انقلاب درباره این چهار تن به این شرح بود: «.. به جرم یک عمر فحشا و فساد و خرید و فروش دختران خردسال و زنان گولخورده و اغفالشده و دایر کردن مراکز فحشا و عشرتکدههای مختلف که موجب انحراف نسل جوان این مملکت گردیدهاند مفسد فیالارض شناخته شده به اعدام محکوم میگردید…» (کیهان، پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۵۸)
دو روز پس از اعدام این چهار تن، خبرنگار روزنامه کیهان به شهرنو رفت تا ببیند پس از اعدام آن سه زن سردسته آنجا اهالی درباره آنها چه میگویند و قربانیان نظرشان چیست. مشروح این گزارش میدانی را که روز یکشنبه ۲۴ تیر ۵۸ در روزنامه کیهان منتشر شد در پی میخوانید:
بر در خانه پریبلنده که معبر هزاران زن و دختر به بیراههکشیده بود اکنون قفل بزرگی مهار زده است. نگاههای بیتفاوت کارگران خسته و تنهایی که کوچههای تنگ و تاریک «قلعه» را به هم میدوزند، قفل را برانداز میکند. یکیشان به تاسف سری تکان میدهد، با خود گویه میکند که «ای کشته که را کشتی…»
«پری» سالهای سال از درون همین خانه شکارهایش را به خانههای فساد میفرستاد. شکارهایی که به قیمت نابودی هزاران خانواده به دام او افتادند تا «پری بلنده»ها و دار و دسته چهار هزار نفری باجخورهایش که در کوچه پسکوچههای نکبتزده قلعه میلولند، زالووار زندگی خود را ادامه دهند.
خانهای که اکنون قفل خورده است، سالهای سال مرکز توزیع زنان و دختران فریبخورده بوده است، اما قفلی که اکنون بر در این خانه خورده، آیا همان قفلی است که بایستی بر دست و پای فساد و فحشا در این مملکت بخورد؟ پری بلنده، اشرف چهارچشم و ثریا ترکه برای اولین بار در تاریخ به جرم «یک عمر فحشا» و منحرف کردن زنان و دختران بیگناه سحرگاه پنجشنبه به جوخه اعدام سپرده شدند. اینها سردستگان زنان بدکاره محله بدنام بودند. بسیاری از جمعیت چند صد نفری یا چند هزار نفری قلعه به وسیله پری بلنده و گروه باجخورهایش به منجلاب فساد کشانده شدند. نمونههای متعددش را میتوان در هر کوچه و خانه محله بدنام پیدا کرد. پری بلنده و همپالکیهایش یک تن و دو تن نبودند، سه نفرشان اعدام شدند و چندین ده نفر دیگر همچنان در تلاشاند.
جامعهشناسان فحشا را به صورت یک عارضه و بیماری اجتماعی بررسی میکنند و فاحشهها را قربانیان این جریان اجتماعی میدانند. آنها همچنین معتقدند که شیوع فحشا در یک جامعه بستگی به شرایط خاص آن جامعه دارد که مهمترین آنها عبارتاند از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، تنگناهای خانوادگی، زورگویی پدر و مادر، اختناق و دیکتاتوری حاکم بر جامعه و مسائلی از این قبیل. اما مهمترین عامل همان میل به داشتن استقلال اقتصادی است و پری بلنده و دار و دستهاش به صورت این عارضههای اجتماعی وارد عمل میشدند.
تردیدی نیست که وجود این عوامل در اجتماع، جریان فساد را تسریع میکند و باعث گسترش روزافزون آن میشود؛ بنابراین محو این عوامل یا هدایت و ارشاد آنها جزئی از برنامه پاکسازی یا براندازی فحشا و فساد است، اما تا وقتی که ریشههای این بیماری قطع نشود و به جای علت، معلول را از بین ببرند عملا نتیجه دلخواه عاید نمیشود. چراکه پری بلندهها همه جا هستند و نه نابود کردن همه آنها میسر است و نه کنترلشان.
همین الان دهها زن و دختر در سنینی متفاوت درون خانههای قلعه از راه تنفورشی ارتزاق میکنند و میتوان گفت که فقط ارتزاق میکنند، زیرا باقی درآمدشان به جیب باجخورها و سردستهها میرود که تعدادشان از شمار زنان بدکاره هم بیشتر است. پارهای از آنها توسط پری بلنده، اشرف چهارچشم، ثریا ترکه به این راه کشانده شدهاند، ولی اکثریتشان به وسیله کسانی آمدهاند که هنوز مگسوار در لجنزار فساد و تباهی دست و پا میزنند. در حال حاضر تنها در محله جمشید و شهرنو، بیش از ۴ هزار باجخور زندگی میکنند که تقریبا تمامی درآمد زنان بدکاره را از چنگشان بیرون میآورند.
در گشت و گذاری که طی چند ساعت در کوچه پسکوچههای قلعه داشتیم متوجه شدیم که بسیاری از باجخورها بعد از اعدام پری بلنده و دو سردسته دیگر، از قلعه فرار کردهاند. مسئول کمیته قلعه نیز تاکید میکند که ما دنبال عدهای از این سردستگان و باجخورها هستیم و به زودی آنها را نیز دستگیر میکنیم. وی اضافه میکند که در یک دو ماه گذشته بیشترین سعیمان را کردهایم تا اولا زنان جدیدی به اینجا نیایند و شدیدا جلوی این کار را گرفتهایم، و ثانیا کوشیدهایم که زنان و دختران قلعه را که ندانسته اغفال شدهاند و ناخواسته به این راه افتادهاند هدایت و ارشاد کنیم. به دنبال همین تلاشها بوده که تاکنون ۲۰ تن از زنان قلعه به خانه و زندگی خویش برگشتهاند و ۵ تن از آنان با ضمانت، ازدواج کردهاند.
۱۰ خانه بسته شد
همینطور که در کوچه پسکوچههای قلعه گشت میزنیم با چند تن از زنان و دخترانی که توسط پری بلنده و اشرف چارچشم و ثریا ترکه به اینجا کشیده شدهاند یا مثل کالا چندین دست گشتهاند و از این شهر به آن شهر و از این سردسته به آن سردسته فروخته شدهاند، گفتگو میکنیم. پیش از آن یکی از مسئولان کمیته شهرنو خبر میدهد که «این سه تن در بیش از ۱۰ خانه داخل قلعه فعالیت داشتند و بیشتر زنان گرانقیمت قلعه نیز متعلق به آنها بودند. به همین دلیل پس از اعدام این سه تن در این خانهها نیز بسته شد و چند تن از سردستههای آنها تحت تعقیب قرار گرفتند.»
پری بلنده که بود؟
درون خانههای تنگ و تاریک قلعه و سر زبانهایی که از میان لبهای رنگپریده و داغمه [خشکی]بسته زنان و دختران بدکار بیرون میزند، پری بلنده، اشرف چارچشم و ثریا ترکه، نامی آشناست. اکثر آنها این سه تن را از نزدیک میشناسند و عدهایشان نیز توسط خود آنها به این خانهها کشیده شدهاند. معصومه یکی از آنهاست که به قول خودش اکنون دیگر درمانده و فرتوت شده است و پس از عمری «کار کردن» هنوز هم به پری بلنده بدهکار است. خبر اعدام او را که میشنود لبهای بیرنگش را به نشانه لبخند رضایت از هم باز میکند و آهی میکشد که: «کاش زودتر شرش را از سرمان کم کرده بود.»
یکی دیگر از زنان قلعه که از شنیدن خبر اعدام پری بلنده هم ترسیده و هم خوشحال است درباره پری میگوید: «پری چهره ظاهرا مهربان و آرامی داشت، ولی خدا میداند که در باطن او چه دیوی خوابیده بود. دختران و زنان بیگناه را از راه به در میکرد و با قرار دادن آنها زیر فشار قرض و ناتوانی مالی که تمام عمر همراهشان بود کاری میکرد که تا زندهاند نتوانند از این خانه بیرون بروند.»
پری بلنده و اشرف چهارچشم و امثال آنها را درون قلعه به عنوان «سردسته» میشناسند. سردسته در ارتباط دائم با باجخورها هستند که زنان و دختران ناآگاه و بیگناه را با انواع حقهها و فریبها شکار میکنند و به قیمت کلان به سردستهها میفروشند. بسیار اتفاق افتاده که یک باجخور با فروش یک زن یا دختر به سردستههای متعدد در طول سالها، دهها و صدها و هزار تومان به جیب میزده و تمام عمر نیز آنها را فریب میداده که بالاخره آنها را خواهد گرفت.
یکی از قربانیان همین باجخورها مژگان ۱۵ ساله است که توی محله بدنام به زنهای ۳۰-۴۰ ساله میماند. سرگذشت زندگیاش را چنین تعریف میکند: «دو سال و نیم پیش در خیابان همدان ایستاده بودم که مرد جوانی با اتومبیل جلوی پایم توقف کرد. دردسرتان ندهم ناگهان خودم را در جاده کرمانشاه دیدم در حالی که مرتب تهدید شده بودم که سکوتم را نشکنم. در کرمانشاه و بعد در تهران کسی حاضر نشد مرا بخرد، چون خیلی کوچک بودم. بالاخره مرا به اهواز برد و به زنی به اسم «فریده ساچمهای» به ۵۰ هزار تومان فروخت. وقتی به اندازه ۵۰ هزار تومان برای فریده کار کردم دوباره همان مرد به سراغم آمد و در کرمانشاه مرا به یک سردسته دیگر به ۲۲ هزار تومان فروخت. مدتی بعد دوباره به اهواز کشیده شدم و وجهالمعامله ۴۰ هزار تومان پول قرار گرفتم. ده هزار تومان دیگر هم از من گرفت و برای مدتی ناپدید شد. در این مدت من فقط توانستم قرض او را بپردازم. بعد از مدتی باز برای ساختن خانهاش ۲۵۰ هزار تومان پول خواست که، چون نه من و نه سردستهای که برایش کار میکردم نداشتیم مرا به زن دیگری به اسم «افسانه سیبیل» فروخت و پولش را از او گرفت. مدتی بعد در یک خانه تلفنی در تهران مشغول کار شدم و بالاخره به قلعه آمدم. با آنکه «محمود» از همان اول قول داده بود مرا به زنی خواهد گرفت هرگز به قولش وفا نکرد و حتی تهدید کرد که اگر ازدواج کنم مرا خواهد کشت، چون دیگر نمیتوانست از پهلوی من خرج عیاشیهایش را درآورد.
منبع: انتخاب