حجاب و کوزه‌ای که شکست/ محمدرضا زائری

در همین زمینه پروانه سلحشوری : کلینک ترک بی حجابی بخاطر بودجه ای که می گیرد، راه… ۲۸ آبان ۱۴۰۳ واکنش محمدعلی ابطحی به مرگ و قتل های اخیر ؛ ناترازی روانی و اجتماعی را… ۲۵ آبان ۱۴۰۳  محمدرضا زائری، استاد دانشگاه و مدیر نشریه “خیمه”، در یادداشتی تلگرامی نوشت: دوستی گفت: عجیب است که […]

 محمدرضا زائری، استاد دانشگاه و مدیر نشریه “خیمه”، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

دوستی گفت: عجیب است که پس از سالها حرص خوردن و حرف زدن و چیز نوشتن برای موضوع حجاب این روزها هیچ خبری از تو نیست!

گفتم: معروف است که مغازه داری یک کوزه سفالین ارزشمند داشت و همیشه با نگرانی برای مراقبت از این کوزه به شاگردش سفارش می کرد و به هر بهانه ای حساسیت و وسواس خود را در باره آن یادگار کهنه خانوادگی و یادگار قدیم خاندان یادآور می شد، چنان که شاگرد فهمیده بود این کوزه چه قدر اهمیت دارد و به قول معروف به جان صاحب مغازه بسته است!

تا اینکه روزی از قضای روزگار هنگامی که شاگرد مشغول تمیز کردن مغازه بود تصادفا دستش به این کوزه خورد و کوده هم افتاد و قطعه قطعه شد!

شاگرد که نزدیک بود از ترس سکته کند؛ یقین داشت که روزگارش سیاه است و اگر صاحب کارش او را نکشد، حتما زیر کتک کبودش خواهد کرد با عجله مشغول جمع کردن خرده های شکسته کوزه شد که همین موقع صاحب مغازه رسید و این صحنه را دید، اما در کمال تعجب هیچ واکنشی نشان نداد و بی آنکه سخنی بگوید به کار خود مشغول شد!

شاگرد از سویی تعجب کرده بود و از سوی دیگر به خاطر سکوت صاحب مغازه بیشتر می ترسید و با خود می گفت لابد نقشه ای وحشتناک برای تنبیه من کشیده است!

دو سه روز که گذشت جان شاگرد بر لب آمد و طاقتش تمام شد و به صاحب مغازه گفت: با آن حساسیت و حرص و وسواس شما درباره آن کوزه گمان می کردم وقتی دستم خورد و کوزه افتاد و شکست، شما من را خواهید کشت! پس چرا حالا که کوزه شکسته سکوت کرده اید و به روی خود نمی آورید؟

صاحب مغازه نگاهی عمیق کرد و گفت: راستش این کوزه خیلی برای من مهم بود و ارزش داشت، به همین خاطر نگران بودم و دائم سفارش می کردم تا نیافتد و نشکند و آسیب نبیند!

همه حرص و وسواس من برای مراقبت از کوزه بود و حفظ شدنش و نیافتادنش و نشکستنش! حالا که کار از کار گذشته و افتاده و شکسته دیگر حرص و ناراحتی من چه فایده ای دارد؟ من همه زورم را می زدم که این نیافتد، حالا که افتاده حرف زدنم و ناراحتی ام چه سودی خواهد داشت؟

حالا حکایت ماست! تمام نگرانی و تأکیدی که در طول این سال ها در مورد حجاب داشتم از آن رو بود که از هشت، نه سال پیش این روزها را -و متأسفانه بدتر از این روزها را – می دیدم و برای همین با وسواس و حرص می کوشیدم تا به سهم خودم راهی پیدا کنم که چنین نشود!

حالا که متأسفانه به دلیل ندانم کاری ها و اشتباه ها و بی توجهی ها و نادانی ها امروز چنین شده است، دیگر تکرار آن حرف ها چه فایده ای دارد؟ و غصه خوردن و ناله کردن اکنون چه سودی خواهد داشت؟

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.