محاکمه مرد فاسد افغانستانی به جرم قتل زن ایرانی

رسیدگی به این پرونده از یک سال و نیم قبل با گزارش ناپدید شدن زن میانسال از سوی دخترش در دستور کار کارآگاهان ویژه قتل اداره آگاهی قرار گرفت.

او به کارآگاهان گفت: مادرم برای پیاده روی از خانه بیرون رفته بود اما دیگر از او خبری نشد. در حالی که ردیابی‌ها از سوی پلیس ادامه داشت چند روز بعد دختر بزرگ خانواده نزد مأموران رفت و گفت اطلاعاتی درباره مادرش دارد که شاید سرنخی برای مأموران باشد.
او مدعی شد: مدتی بود که متوجه روابط غیراخلاقی مادرم با چند مرد شده بودم و به‌خاطر آنکه پدر و برادرم از موضوع اطلاع پیدا نکنند چیزی نمی‌گفتم. روز آخری هم که مادرم از خانه بیرون می‌رفت دستبند، گردنبند و گوشواره‌های طلایش را همراه برد. همین مسأله باعث شد که مطمئن شوم او برای پیاده روی از خانه خارج نشده است و من فکر می‌کنم با مرد غریبه‌ای قرار گذاشته بود.
به این ترتیب مأموران به سراغ خط تلفن زن گمشده رفتند و شماره‌های تماس او را مورد بررسی قرار دادند اما در میان شماره‌ها یک خط بیشتر از بقیه تکرار شده بود. با این سرنخ مأموران به سراغ صاحب خط که جوان ۳۰ ساله افغانستانی به‌نام کریم بود رفتند و وی بلافاصله بازداشت شد.
کریم آشنایی با زن گمشده را انکار کرد اما چندی بعد در بازجویی‌ها گفت: این خط به‌نام من است اما پدرم شیرمحمد از آن استفاده می‌کند.ما در یک خانه بسیار بزرگ سرایدار بودیم اما پس از چندی آن خانه را خراب کردند و در آنجا برج ساختند و ما هم سرایدار آنجا شدیم. پدرم پس از رها کردن مادرم در افغانستان روابط نامشروع زیادی داشت و من هم از کارهایش ناراحت بودم. حتی او را مقصر فوت مادرم می‌دانستم و به همین خاطر رابطه خوبی با او نداشتم. شاید گم شدن آن زن هم با کارهای غیراخلاقی پدرم بی‌ارتباط نباشد.
با اظهارات کریم، پدرش شیرمحمد بازداشت شد و بلافاصله به قتل زن میانسال اعتراف کرد. او در خصوص جزئیات این جنایت گفت: چند وقتی بود که با این زن آشنا شده بودم اما نمی‌دانستم متأهل است و با پرداخت مبالغی به زندگی این زن کمک می‌کردم در حالی که او با پول‌های من برای خودش طلا می‌خرید. بعد از آنکه متوجه شدم متأهل است خواستم رابطه‌مان را قطع کنیم اما او حاضر به قطع رابطه نبود. روز حادثه بار دیگر پیش من آمد و از ندادن پول آنقدر گلایه کرد که از شدت عصبانیت مشتی به سرش زدم و با همان ضربه هم فوت کرد. در آن لحظه تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که طلاهایش را بردارم. تلفن همراهش را شکستم و او را در باغچه برجی که سرایدارش بودم دفن کردم.
بدین ترتیب پرونده متهم با تکمیل تحقیقات و با درخواست فرزندان مقتول مبنی بر قصاص با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.