ساده باشی، سرت کلاه میرود!
در همین زمینه
حدود ۱۰۰ نفر مانده بودند و کم کم به جلوی در رسیدند اما با عذرخواهی میزبان مواجه شدند و به آنها گفته شد که غذا تمام شده است.برخی از آنهایی که مانده بودند زیر لب گفتند اگر میدانستیم ما هم همان اول به سمت در خروجی میرفتیم.
عصرایران؛ مصطفی داننده- روز عاشورا به یک حسینیه قدیمی در کرج رفتیم که در آن تعزیهای در حال اجرا بود. رسم این حسینه در تاسوعا و عاشورا این است که بعد از پایان تعزیه، به مهمانهای خود غذا بدهند.
غذا را هم هنگام خروج به عزاداران امام حسین میدادند. جمعیت زیاد بود و جلوی در خروج ازدحام شده بود. یکی از مسؤولان حسینیه اعلام کرد که عزیزان روی صندلیهای خود بنشینند و جلوی در ازدحام نکنند که غذا به همه میرسد.
برخی با توجه به شخصیتشان و صحبتهای این فرد، روی صندلیهای خود نشستند تا کمی خلوت شود و بعد از حسینیه خارج شوند و غذا بگیرند.
حدود ۱۰۰ نفر مانده بودند و کم کم به جلوی در رسیدند اما با عذرخواهی میزبان مواجه شدند و به آنها گفته شد که غذا تمام شده است.
برخی از آنهایی که مانده بودند زیر لب گفتند اگر میدانستیم ما هم همان اول به سمت در خروجی میرفتیم.
تمام شدن غذا و بیکلاه ماندن سر آنهایی که سعی کردند به آرامش فضا کمک کنند به شدت شبیه حال و روز جامعه ایران است.
متاسفانه در جامعه ما هم آنهایی که سعی میکنند فضا را شلوغ نکنند، سرشان بیکلاه میماند.
آنهایی که وارد بازار ارز، طلا، خانه، ماشین نمیشوند، تنها با کاهش ارزش پول خود مواجه میشوند و لقب ساده و بیعرضه میگیرند.
پدری بعد از اینکه پسر دست خالی برگشت، گفت:« بیعرضه! باز ادای آدم خوبها را درآوردی؟» پسر بیعرضه نبود. او تنها میخواست شلوغ نکند تا کسانی که خدمات میدادند در آرامش کار خود را انجام دهند؛ اما از طرف خانواده خود متهم به بی عرضگی شد.
برخی از فرزندان، پدران خود را به خاطر زندگی سالمی که داشتهاند، محکوم میکنند و عقب ماندگی خود را گردن آنها میاندازند: “پدرم اگر عرضه داشت الان وضع زندگی ما اینگونه نبود!”.
منظور از با عرضه بودن چیست؟ شاید آنها انتظار دارند وقتی قیمت دلار به آسمان رسیده بود، پدرشان دلار خرید و فروش میکردند. یا ماشین ثبت نام میکردند و بعد دو برابر قیمت در بازار میفروختند. یا وقتی قیمت کالاها رو به افزایش بود، انبار خانه را پر از رب، پوشک و گوشت میکردند.
با عرضه، به معنای زرنگی است. زرنگ نباشید، سرتان کلاه میرود. به نظر میرسد بخشی از مردم وجدان خود را پای یک خانه خوب در شمال شهر و ماشین آخرین مدل و پول بیشتر قربانی کردهاند.
این سبک زندگی کم کم باعث میشود تعداد آدمهای خوب و با وجدان در کشور کم شود. چون آنها هم مجبور هستند برای ساختن زندگی خود، چشم خود را بر روی وجدان ببندند و آجر روی آجر بگذارند.
این جامعه به سرعت تبدیل به یک جامعه بیتفاوت میشود که تنها و تنها پول برایش مهم است. هیچ مسئله اجتماعی و یا حتی بحرانهای خانوادگی نمیتواند آنها را تکان دهد.
بیایید اجازه ندهیم انسان خوب بودن، به حاشیه برود و انسانهای خوب برای خوب بودن مجبور به شنیدن سرکوفت باشند و آنهایی که به قول خودشان زرنگ هستند، تشویق شوند.
غذا را هم هنگام خروج به عزاداران امام حسین میدادند. جمعیت زیاد بود و جلوی در خروج ازدحام شده بود. یکی از مسؤولان حسینیه اعلام کرد که عزیزان روی صندلیهای خود بنشینند و جلوی در ازدحام نکنند که غذا به همه میرسد.
برخی با توجه به شخصیتشان و صحبتهای این فرد، روی صندلیهای خود نشستند تا کمی خلوت شود و بعد از حسینیه خارج شوند و غذا بگیرند.
حدود ۱۰۰ نفر مانده بودند و کم کم به جلوی در رسیدند اما با عذرخواهی میزبان مواجه شدند و به آنها گفته شد که غذا تمام شده است.
برخی از آنهایی که مانده بودند زیر لب گفتند اگر میدانستیم ما هم همان اول به سمت در خروجی میرفتیم.
تمام شدن غذا و بیکلاه ماندن سر آنهایی که سعی کردند به آرامش فضا کمک کنند به شدت شبیه حال و روز جامعه ایران است.
متاسفانه در جامعه ما هم آنهایی که سعی میکنند فضا را شلوغ نکنند، سرشان بیکلاه میماند.
آنهایی که وارد بازار ارز، طلا، خانه، ماشین نمیشوند، تنها با کاهش ارزش پول خود مواجه میشوند و لقب ساده و بیعرضه میگیرند.
پدری بعد از اینکه پسر دست خالی برگشت، گفت:« بیعرضه! باز ادای آدم خوبها را درآوردی؟» پسر بیعرضه نبود. او تنها میخواست شلوغ نکند تا کسانی که خدمات میدادند در آرامش کار خود را انجام دهند؛ اما از طرف خانواده خود متهم به بی عرضگی شد.
برخی از فرزندان، پدران خود را به خاطر زندگی سالمی که داشتهاند، محکوم میکنند و عقب ماندگی خود را گردن آنها میاندازند: “پدرم اگر عرضه داشت الان وضع زندگی ما اینگونه نبود!”.
منظور از با عرضه بودن چیست؟ شاید آنها انتظار دارند وقتی قیمت دلار به آسمان رسیده بود، پدرشان دلار خرید و فروش میکردند. یا ماشین ثبت نام میکردند و بعد دو برابر قیمت در بازار میفروختند. یا وقتی قیمت کالاها رو به افزایش بود، انبار خانه را پر از رب، پوشک و گوشت میکردند.
با عرضه، به معنای زرنگی است. زرنگ نباشید، سرتان کلاه میرود. به نظر میرسد بخشی از مردم وجدان خود را پای یک خانه خوب در شمال شهر و ماشین آخرین مدل و پول بیشتر قربانی کردهاند.
این سبک زندگی کم کم باعث میشود تعداد آدمهای خوب و با وجدان در کشور کم شود. چون آنها هم مجبور هستند برای ساختن زندگی خود، چشم خود را بر روی وجدان ببندند و آجر روی آجر بگذارند.
این جامعه به سرعت تبدیل به یک جامعه بیتفاوت میشود که تنها و تنها پول برایش مهم است. هیچ مسئله اجتماعی و یا حتی بحرانهای خانوادگی نمیتواند آنها را تکان دهد.
بیایید اجازه ندهیم انسان خوب بودن، به حاشیه برود و انسانهای خوب برای خوب بودن مجبور به شنیدن سرکوفت باشند و آنهایی که به قول خودشان زرنگ هستند، تشویق شوند.