نماینده مجلس ششم: برای احترام به حق انتخاب زنان در مورد پوشش خود، بدون چادر به مجلس رفتم
نخست، بهتر است درباره خود سؤال صحبت کنیم؛ اینکه زنان متشکلتر و نهادگراتر هستند، جای بررسی بیشتری دارد اما اینکه تلاش و تأثیرگذاری بیشتری از زنان در مسائل سیاسی و اجتماعی شاهد هستیم، موضوع غیرقابلانکاری است. اینکه بگوییم زنان نهادگراتر هستند، به دلیل اینکه زیرساختها و امکانات لازم برای اینگونه فعالیتها، کمتر در اختیار زنان قرار میگیرد، چندان با واقعیت سازگار نیست. این نوع فعالیتها نوعی تداوم و پایداری میطلبد که با بسیاری از نقشهای اجتماعی زنان سازگار نیست. بهجای نهادها و تشکلها، تأثیرگذاری زنان را بیشتر در جنبشهای اجتماعی بهویژه در کشورهای در حال توسعه شاهد هستیم. زنان از گروهها و اقشاری هستند که تغییر بیشتری را پیگیری میکنند. آنان بهدلیل محرومیتهای گوناگون تاریخی، برای حقوق و مزایای انسانی خود، در فرصتهای مناسب تلاش دارند و برای بیان این مطالبات فراموش و حتی انکارشده به تلاش و تقلا میپردازند. یکی از نیروهای عظیم در جنبشهای اجتماعی را زنان تشکیل میدهند. البته این مسئله در کشورهای مختلف با تفاوتهای اساسی وجود دارد. هرچند در نگاهی کلان، با همه پیشرفتهای جامعه بشری، کمتر و بیشتر در سراسر جهان، زنان با وضعیتهای نادیدهگرفتهشدن و انکار سیستماتیک حقوق انسانی خود روبهرو هستند. این شرایط آنان را به نیروهای فعال و تأثیرگذار سیاسی- اجتماعی تبدیل میکند که برای دستیابی به حقوق انسانی خود با استفاده از فرصتهای ایجادشده تلاش میکنند.
چرا زنان در کنشگریهای اجتماعی خود عمدتا رفتارهایی با کارکردهای سیاسیتری داشتهاند و بیشتر پیرو مطالبهگری بودهاند تا رفتارهای رادیکال؟
پاسخ این پرسش را باید در دورههای مختلف تاریخی جستوجو کرد. در روند تلاش و مبارزههایی که برای دستیابی انسانها به حقوق اولیهشان شکل گرفته، حتی پیش از قرن بیستم، زنان همیشه حضوری آشکار و تأثیرگذار داشتهاند. حتی به خوبی میتوانید ردپای آنها را در فعالیتهای چریکی و مبارزات مسلحانه نیز پیدا کنید اما متناسب با تغییر در جوامع و شرایط سیاسی- اقتصادی کشورها و تحولاتی که استفاده از شیوههای انقلابی را متحول کرده است، امکان تغییر و رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی از مسیر نهادسازی مجال بهتری پیدا کرده است؛ بنابراین شاهد فرصتهای جدیدی در جهان و در عرصه تلاش انسانها برای دستیابی به حقوق و آزادیهایشان هستیم. در این زمینه فروپاشی اتحاد شوروی و تحولات پس از آن، نقشی بسیار تعیینکننده در توجه به شیوههای غیرخشونتآمیز برای دستیابی به تغییرهای سیاسی- اجتماعی داشت؛ بنابراین با گسترش جنبشهای اجتماعی و تمرکز بر شیوههای غیرخشونتآمیز و با آگاهی بیشتر فعالان حوزههای مبارزه برای دستیابی به حقوق انسانی در عرصههای مختلف، این نوع تحولات بهطور طبیعی زنان و فعالیتهای آنان را نیز تحت تأثیر قرار داد. گذشته از برخی کشورهای جهان که به دلیل مقاومت و ایستادگی دولتها در برابر خواستههای مردم، شکلگیری خشونتهای اجتماعی اجتنابناپذیر میشود، در روند کلی این نوع تحولات، استفاده از روشهای غیرخشونتآمیز از توجه و تأثیرگذاری بیشتری برخوردار شده است. البته با توجه به ذات و سرشت زنان، برای آنان نیز استفاده از این فرصتها مطلوبیت بیشتری دارد.
به نظر میرسد با نگاهی به تلاشها و پیشرفتهای زنان در کشورهای مختلف، اهمیت فعالیتهای زیربنایی و ایجاد شرایط بنیادین برای تغییر جامعه و پذیرفتهشدن حقوق انسانی زنان و البته نگاه همهجانبهتر به مسائل سیاسی-فرهنگی سبب شده این نوع فعالیتها، استمرار و پایداری بیشتری را به نمایش بگذارد. بر اساس تدبیر برخی دولتها هم شاهد بازشدن این نوع مسیرها برای دستیابی زنان به حقوقشان هستیم. در این زمنیه برنامهریزیهایی که در کشورهای غرب آسیا برای بهبود شرایط زنان صورت گرفته، این امید را ایجاد کرده که در عرصه مسائل سیاسی هم میتوان شرایط مناسبتری را برای دستیابی زنان به حقوقشان ایجاد کرد. در این زمینه بدون تردید تأثیرگذاری نهادهای بینالمللی و سازمانهای غیردولتی جهانی غیرقابل چشمپوشی است. نقش انقلاب ارتباطات در تغییر تصویر ذهنی زنان در سراسر جهان نسبت به جایگاه، حقوق، نقشها و وظایف آنان، سبب شده این نوع فعالیتها از ابعاد قابل توجهتری نسبت به گذشته برخوردار شود. در مجموع تحولاتی که با عنوان جهانیشدن شناخته شده، تلاشهای زنان را نیز در مسیر تحقق حقوقشان تحت تأثیر قرار داده و فرصتهای جدیدتری برای آنها ایجاد کرده است. در کشورهای درحالتوسعه، بهویژه همیشه عنصر سیاست بر شرایط زنان و جایگاه آنها بسیار تأثیرگذار بوده است. فعالیتهای سیاسی همواره از تأثیر و نفوذ قابلتوجهی در گسترش فعالیتهای زنان برای دستیابی به حقوق آنان برخوردار بوده است.
پیگیری مستمر مطالبات مدنی یکی از مشخصههای زنان است. این استمرار از یک خصوصیت ذاتی زنان نشئت میگیرد یا محصول نهادینهشدن یک اعتقاد ریشهدار اجتماعی است؟
بسته به جوامعی که در مورد آنها صحبت میکنیم و سطح توسعه آنها میتوانیم نقش هر یک از این عوامل را برجسته کنیم. واقعیت این است که فعالیتهای زنان در کشورهای کمترتوسعهیافته، به دلیل خشونتهایی که بهطور نظامیافته علیه آنها اعمال میشود، معمولا با هزینههای بالاتری روبهروست. طبیعی است که زنان به دلیل نقش مادری و ویژگیهای زنانگی ضدخشونتتر هستند. مشخص است که این ویژگیهای زنان، بر کنشهای اجتماعی آنها تأثیر خود را میگذارد. البته در این زمینه نظریههای متفاوتی را بهویژه از سوی فمینیستها میتوانیم مطرح کنیم که با حضور زنان سرشت روابط سیاسی نیز -هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی- تغییر میکند. واقعیت این است که زنان همواره قربانیان اصلی خشونت در شکلها و شیوههای مختلف آن هستند. آنان همیشه قربانی خشونت در سطوح مختلف هستند؛ بنابراین در کنار عواملی که اشاره شد، برای رهایی از این نوع شرایط، آنها که خواستار تغییر هستند تا مانند همه انسانها به اعتبار انسانبودنشان، از حقوق انسانی خود برخوردار شوند، بهطور طبیعی به سمت روشهایی تمایل پیدا میکنند که بتوانند از خشونت و شیوههای اجبارآمیز که به شکل پایدار تجربه کردهاند، در امان باشند. طبیعی است که مخالفان و موافقان بسیاری از این استدلالها بهره بردهاند. تصور من این است که با نگاه به تجربههای جنبش زنان، بارها و بارها بررسیهای بسیار نشان داده که زنان آنجا که حضور دارند، برای صلح و آرامش تلاش کردهاند. آنان به ایجاد ثبات و رفاه اجتماعی و توزیع منابع و منافع اجتماعی بیشتر توجه دارند. اگر به سیاستهای کشورهایی که زنان در حوزه قدرت جایگاه بهتر و بالاتری دارند نگاه کنیم، بهویژه در شمال اروپا، میتوان این نوع سیاستهای رفاهی را در اولویتهای آنها دید. این وضعیت میتواند بهعنوان یک الگو برای کشورهای دیگر هم مطرح شود که اگر زنان در سیاست تأثیرگذارتر باشند، بهدلیل همین احساس مادری و روحیه زنانگی به آرامش و ثبات اجتماعی بیشتر کمک میکنند. آنان بهطورکلی سیاست قدرت را دنبال نمیکنند. البته کم نیستند زنانی است که در عرصه سیاست، با قواعد مردانه آن بازی میکنند.
بروز رفتارهای خشونتگرایانه علیه زنان از هیچگونه قرائت دینی نشئت نمیگیرد؛ برای مثال قتلهای ناموسی نه توصیه دینی است نه اختیار قانونی؛ علت بروز این نوع رفتارها در جامعه چیست؟
در برخی از موارد، اِعمال خشونت علیه زنان به شکل نظاممند، بهنام مذهب ترویج و توصیه میشود. حکومت طالبان را بهعنوان نمونه به یاد بیاورید. در واقع همین مسئله قتلهای ناموسی ریشهاش دین نیست. به خوانش و تفسیر خاص از دین مربوط میشود. اتفاقا این نوع خوانش از دین میتواند یک فرهنگ مردسالار ضدزن را بازتولید کند. برای غیرت، آبرو و ناموس خانواده، بر این اساس پایه دینی مطرح میشود. ممکن است مستنداتی هم مطرح شود. باید در پایه دینی اعمال خشونت علیه زنان دقت کرد، آنهم اسلام که پیامبر آن میگوید زنان ریحانه هستند، چطور میتواند اعمال خشونت برای او را تجویز کند. موضوع زنان در این چارچوب، بخشی از یک رویکرد ضدانسانی و بر اساس خوانشی از دین است که زن را یک شیء و کالا معرفی میکند که به اعتبار انسانبودن از حقوق غیرقابل جداشدن آن برخوردار نیست. تصور میکنم باید دین و خوانش از آن را اساس قرار دهیم که ما درباره کدام دین صحبت میکنیم؟ البته این موضوع خاص مسئله زنان نیست. پس نوع خوانش از دین تعیین میکند رفتاری که بر پایه آن شکل میگیرد، چیست؟
روشنفکری دینی تا چه حد در رفع مشکلات زنان مؤثر بوده است؟
روشنفکری دینی از نظر مبانی، دین را با آزادی و پیشرفت در تقابل نمیداند. این شیوه اندیشیدن تلاش میکند علم و دین را سازگار نه در برابر هم معرفی کند. این رویکرد دین را در یک نگاه گسترده مورد توجه قرار میدهد. حتی وقتی باب اجتهاد را در فقه شیعه میبینیم که باز میشود، این خود یک فرصت است که نشان دهد این لباس قابلیت تغییر متناسب با اندازه بدن جامعه را دارد و فقها میتوانند متناسب با تغییرهای اجتماعی پاسخ مناسب را به نیازهای جدید بدهند. اگر از زاویه روشنفکری دینی به تحولات اجتماعی نگاه کنیم، روشنفکری دینی تلاش کرده امکان خوانشهای امروزین از دین را در خدمت نیازهای امروز جامعه ارائه کند اما وقتی به مسئله زنان میرسیم، شاهدیم که نگاه حاکم بر رویکرد در مقایسه با جامعه سنتی دینی تفاوتی جدی را در پذیرش نظری حقوق انسانی زنان نشان میدهد، ولی در عرصه عمل در نقشهای اجتماعی زنان همچنان با مقاومتهای یک جامعه سنتی مواجه هستیم. میبینیم روشنفکران دینی نیز با تعارضهایی در عمل برخورد میکنند که نشان میدهد روشنفکری دینی در موضوع زنان ظرفیت و تحرک لازم را نتوانست به نمایش بگذارد. هرچند سعی شده فضاهایی را باز کند. بااینحال شاهد هستیم موضوع حقوق زنان در چارچوب اندیشههای دینی، فرصتهای زیادی را برای تلاشهای رو به پیش زنان، هرچند در عرصههای نظری به وجود آورده است که تأثیرگذاریاش غیرقابل چشمپوشی است. ولی در جایگاه عمل، روشنفکری دینی همچنان با مقاومتهای همه جوامع سنتی در برابر تغییر در جایگاه و نقش زنان آمیخته بوده است.
روشنفکری دینی از نظر مبانی، دین را با آزادی و پیشرفت در تقابل نمیداند. این شیوه اندیشیدن تلاش میکند علم و دین را سازگار نه در برابر هم معرفی کند. این رویکرد دین را در یک نگاه گسترده مورد توجه قرار میدهد. حتی وقتی باب اجتهاد را در فقه شیعه میبینیم که باز میشود
زنان عمدتا تا حد مشخصی امکان رشد در ساختارهای دولتی و سیاسی دارند؛ بهطوریکه معمولا در خوشبینانهترین حالت ممکن مدیرکلی یا در یک مورد به وزارت دست یافتهاند. این در حالی است که به نظر میرسد محدودیتهای اینچنینی ریشه در موانع قانونی ندارد؛ چنین شرایطی موجب بروز چه واکنشی از سوی جامعه زنان میشود؟ برای مثال استمرار نامزدشدن شخصیتی مانند مرحوم اعظم طالقانی در چند انتخابات ریاستجمهوری را در این تحلیل چگونه میبینید؟
وقتی به شعارهای انقلاب بازمیگردیم، درباره شایستگیها و توانمندیهای زنان اندوخته ارزشمندی از دیدگاهها و تجویزها وجود دارد. واقعیت این است که انتظارهای بسیاری نیز شکل گرفته که پاسخ داده نشده، بهدلیل اینکه اراده سیاسی لازم برای چنین تحولی وجود نداشته است. مانند برخی از آرمانهای انقلاب درباره زنان، با تعارضها و تناقضهای مختلفی روبهرو بودهایم؛ یعنی فاصله میان شعار و عمل بسیار زیاد بوده است. هرچه پیام و شعار درباره زنان داده شده، وقتی به عرصه عمل آمده، درون دیوارهای شیشهای راکد شده است. فرصت رشد و ارتقای زنان ایجاد نمیشود تا آنان براساس شایستگیها و توانمندیهای انسانیشان رشد کنند. این موضوع به نبود اراده سیاسی بازمیگردد. در کشورهای دیگر که زنان با محدودیتهای شورای نگهبان در تعریف رجل سیاسی مواجه نیستند، با همه نابرابریها و موانع آنان میتوانند برای ورود به سطح عالی قدرت بکوشند. هرچند در بسیاری موارد چنین مجالی ایجاد نخواهد شد. اگر به نقش نهاد دولت در کشورهای درحالتوسعه و تأثیر آن در تغییر نگرشها توجه کنیم، این دولت است که میتواند میراث منفی تاریخی علیه زنان را با سیاستها و برنامهریزیهای خود از میان ببرد.
وقتی در نهاد قدرت چنین عزمی وجود ندارد و صرفا تمرکز بر شعار و سخنان تکراری است، سخنهای مثبت و راهگشا فقط تا زمانی مطرح میشود که زنان را به پای صندوق رأی بکشانند. سپس شاهد روندی تکراری هستیم: زنان به قدرت شکل میدهند ولی سهمی از قدرت ندارند اما وقتی برای زنان شرایط مناسب فراهم شود، آنان فراتر از منافع خاص خود به مسائل نگاه میکنند. حتی بسیاری از زنان در مقام اولویتدادن، مصالح خانواده و فرزندانشان را در اولویت قرار میدهند. بازهم آنان بهدلیل ویژگیهای زنانگی و مادری و عواطفی که خصلت زنانگی در آنها قرار داده، بازهم نامهربانیها را تحمل و ایستادگی میکنند. خدا رحمت کند خانم طالقانی را که برای تأکید بر حقوق انسانی زنان در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام میکردند و در هر دوره نیز رد صلاحیت میشدند، چون زن بودند. در واقع نوعی نمایندگیکردن این مطالبه را شکل داده بودند. در شرایطی که وزیر زن نداریم و زنان معاون وزرا نیز بسیار اندک هستند، روشن است که موضوع ریاستجمهوری زنان، واقعگرایانه دیده نمیشود. این حق جامعه است که از ظرفیتها و توانمندیهای زنان بهرهمند شود. شایستگی انسانها به زن یا مرد بودنشان مربوط نیست، به توانمندیها، مهارتها، کارآمدیها و هوشیاری و تدبیر آنها در رفع نیازهای جامعه مربوط است. همانطورکه اشاره کردم، زنان با اصرار بر این حقوقی که متعلق به جامعه است، میایستند. آنان دوباره میآیند و همواره بر ضرورت دستیابی به حقوق انسانی خود اصرار میکنند.
علاوه بر محدودیتهای مذکور به نظر میرسد بخشی از جامعه زنان آنقدر که درباره آنان صحبت شد، آرمانگرا نیستند و خودشان را در قالب سنتی یا تجملگرایی تعریف میکنند. محدودیتهای زنان در ایران تا چه حد به رفتارهای زنان برمیگردد؟
وقتی درباره زنان صحبت میکنیم، باید به گروهها و بخشهای متنوع و متفاوت بر اساس طبقات اجتماعی و تعلقهای گوناگون سیاسی و فرهنگی که زنان و مردان را دربر میگیرد، توجه داشته باشیم. در این نوع تقسیمبندیها هم زنان را قرار میدهیم و هم مردان را اما توجه داشته باشید روند آموزش هنجارها و جامعهپذیری یا انتقال ارزشها در جامعه زنان را به نقشهای خاصی هدایت میکند. صداوسیما در این زمینه نقشی اساسی دارد و البته ماهوارهها. نقشهای خانگی، نقشهایی است که زنان را به محدوده مشخصی از فعالیتهای اجتماعی هدایت میکند. اینک این روند دگرگونی جدی پیدا کرده است.
همانگونه که در نظام سرمایهداری شاهد هستیم، این نظام یک نگاه کاملا شیءگونه و کالایی از زن را تبلیغ میکند. درحالیکه آرمان انقلاب اسلامی تأکید بر ارزشهای انسانی زنان بود و در واقع مسئله حجاب که مطرح شد، با این رویکرد تبلیغ شد که حجاب کمک میکند زنان شیء و کالا در جامعه نشوند و آنها با هویتهای انسانیشان در جامعه مطرح شوند و از تنوعطلبیهای نظام سرمایهداری دور بمانند اما متأسفانه شاهدیم زنان بازهم به شیء و کالا تبدیل شدهاند. این بار تلاش میشود این رخداد در درون خانهها و در خدمت مردان در حوزه خصوصی شکل بگیرد که البته در حوزه عمومی نیز گسترش چشمگیر آن را شاهدیم. بازهم تواناییها و استعدادهای انسانی آنان انکار میشود. روشن است وقتی فرصتهای برابر برای زنان فراهم نشود، وقتی برای زنان امکان استفاده از مهارتهای عملی و علمی آنها فراهم نشود، این سرمایهها هدر خواهد رفت و در اصل این سرمایهگذاری زیر پرسش قرار میگیرد. یعنی شیپور از سر گشادش نواخته میشود.
یعنی اتحاد شوروی را در این زمینه موفق میدانید؟
در موضوع زنان در دوران شوروی، نظام سهمیهبندی وجود داشت و زنان در نظام سیاسی اجرائی و سلسلهمراتب حزبی سهمیه داشتند. زنان در اقتصاد و فرهنگ هم حضوری مؤثر و تعیینکننده داشتند. آنان در پرتو نظام سهمیهبندی توانستند دستیابی به قدرت را در سطوح مختلف تجربه کنند. نظام سهمیهای به زنان کمک کرد تا در بخشهای مختلف اداری رشد کنند، در اتحاد شوروی در حوزه پزشکی، بالای ۸۰ درصد با حضور زنان روبهرو بودیم. در واقع این یک نظام تحت کنترل حزب کمونیست بود و یک نوع اجبار و برنامهریزی که در نظام سهمیهبندی برای زنان جایگاههای مشخصی را تعریف کرده بود، بر آن حاکم بود. مصائب نظام سرمایهداری مانند بیکاری در اتحاد شوروی وجود نداشت یا آشکار نبود اما امروز در همه جمهوریهای بازمانده از فروپاشی اتحاد شوروی، افت شدید حضور زنان در سیاست و عرصههای قدرت را شاهدیم؛ بنابراین نه در کشور ما بلکه در بیشتر کشورهای جهان عرصه قدرت یک عرصه مردانه است. البته دگرگونیها هم در حال وقوع است. در کشورهای آسیایی ممکن است بینظیر بوتو نخستوزیر پاکستان شود یا ایندیرا گاندی در هند نخستوزیر شود اما اینها مانند ستارههایی هستند که میدرخشند ولی وقتی افول میکنند، روند قدرتیابی زنان در سطوح عالی آسیب میبیند. روندی مردانه در عرصه سیاست همه کشورها، کمتر یا بیشتر حاکم است. البته شرایط کشورها بسیار با هم متفاوت است. زنان در هند، افغانستان، عراق و پاکستان تجربههای بسیار متفاوتی دارند اما در کشورهای پساشوروی شاهد افت شدید حضور سیاسی زنان در قدرت هستیم. در کشور ما نیز شرایط بسیار متفاوت است. نقش مؤثر زنان در انقلاب، جنگ، سازندگی و دوم خرداد، بسیار تعیینکننده بود؛ ولی وقتی نوبت به سهمی از قدرت میرسد، خانمها باید به خانههایشان بروند و به همسرداری و فرزندداری بپردازند؛ هرچند این کارها نیز در جای خود بسیار ارزشمند هستند.
یک خاطره شنیدهنشده از دوران مسئولیتهایتان هم برایم بگویید.
سال ۷۹ که مجلس ششم شروع شده بود یک خبرنگار آمریکایی آمد و به من گفت خانم کولایی شما بدون حجاب به مجلس رفتید و همه تعجب کردند و کاری بیسابقه بود. آیا ممکن است روزی روسریتان را نیز بردارید و همه را متعجب کنید! خیلی سریع گفتم خیر، حجاب فقط چادر نیست. او باز اصرار کرد نه، در کشور شما حجاب یعنی چادر و خیلی از پاسخ من تعجب کرد. او تصور میکرد چون حجاب در ایران اجباری است، هرکسی در ایران حجاب دارد، زیر فشار حکومت مجبور به رعایت حجاب شده و من چون چادر نپوشیدهام، روزی دیگر ممکن است بدون روسری هم به مجلس بروم. وقتی پاسخ من را شنید، پرسید: چرا؟ گفتم خب من اعتقاد دارم. من برای نشاندادن اهمیت احترام به حق انتخاب زنان در مورد پوشش خود، این کار را کرده بودم.
منبع: روزنامه شرق